به گزارش بورس نیوز، بی شک پیشرفت و کسب توفیق روزافزون از آرزوهای هر جامعهای است که در هریک از آحاد آن جامعه وجود دارد. این مسئله از پایینترین واحد جامعه یعنی فرد تا بالاترین واحد اجتماعی که همان جامعه است مشاهده میشود. انسان بی رویا تنها جسمی است که در این کره خاکی زندگی میکند و تخیل و رویا است که میتواند آینده فرد را بسازد و به فعالیتهای او جهت و معنی بدهد.
تخیل
در قرن حاضر بر خلاف گذشته به رویا و آرزو، بهای خاصی میدهند چراکه آن را جرقهای در راستای بهبود زندگی فردی میدانند در حالیکه در گذشته آن را جنبهای از بیماری مانیا (نوعی بیماری روانی) میدانستند و هر فردی را که به آن مبتلا بود را از گروه مجنون میپنداشتند که از عالم واقعیت بریده و به توهمات مبتلا شده است. امروزه در اولین کلاسهای انگیزشی از فرد خواسته میشود رویاهای خود را بی پرده مطرح کند که رنگ تخیل و آرزو نیز دارد و روی آنها با تجسمسازی کار کند.
ولی این مسئله شرط لازم موفقیت است، ولی شرط کافی نیست. شرط کافی برنامه ریزی و پایبندی به آن برنامه برای حصول به آن هدف است. به طور مثال در تاریخ اقتصاد ایران همواره دستیابی به رشد بالای اقتصادی همیشه مطرح بوده است، ولی بر خلاف برنامهریزیهای گوناگون هیچگاه به این هدف دست نیافته ایم چرا؟ به دلیل نداشتن استراتژیهای مختلف و برخورد سلیقهای با آنها. ما هنوز استراتژی مشخص صنعتی پایداری نداریم در حالیکه با نگاهی به کشورهای موفق اقتصادی درمی یابیم که آنها برنامه مشخصی را پیادهسازی کرده اند و در طول زمان به آن پایبند بوده اند و هرگاه با چالشی در آن روبهرو شده اند به جای تغییر کل برنامه اصلاحاتی را در آن انجام داده اند، ولی کلیت برنامه هنوز وجود دارد و از آن تبعیت میشود.
همین داستان در مورد معاملهگری بازارهای مالی وجود دارد. معاملهگران همواره با هدف کسب موفقیت وارد بازار میشوند و سودای ثروت در سر دارند و برای آن برنامه ریزی میکنند، ولی نکته مهم آن است که درصد کمی از افراد روی برنامه خود کار کرده اند و به آن پایبند هستند و در پی شکست به دنبال استراتژی جدید دیگری میروند در حالی که این اشتباه محض است. این مسئله ما را از موفقیت دور میسازد چراکه آگاهی با یک روش جدید و فوت و فن آن نیازمند صرف زمان و پول است که باعث اتلاف منابع مالی و زمانی میشود.
چاره چیست؟ آیا باید به دنبال خرید استراتژی بود. قطعا خیر. این یکی دیگر از اشکالات معاملهگری است اگر قرار بود استراتژیها کپی شوند و همه موفق باشند پس امروز ۹۰ درصد معاملهگران موفق و فقط ۱۰ درصد شکست خورده بودند.
حقیقت این است که بازار مالی از سه رکن مدیریت سرمایه، روانشناسی بازار و تحلیل تشکیل شده است و هر کدام وزنی از فعالیت معاملهگری فرد را در برگرفته است و نکته دقیقا همین جاست که این سه رکن در هر فردی بسته به میزان سرمایه، اصول روانی و … متفاوت است و نمیتوان یک نسخه واحد را برای همه تجویز نمود. هر فردی باید بداند که کار در بازارهای مالی نیازمند سالها آموزش و تمرین دارد تا استراتژی خود را پیدا کرد. باید روی دو بخش روانشناسی فردی و دانش تحلیل ابتدا کار کرد و بعد بهترین روش را پیدا کرد.
بدون طی کردن این مراحل کسب موفقیت محال است و در صورت کسب بازده، این پول صرفا بر اساس شانش صورت گرفته است که پایدار نخواهد بود. زمانی که استراتژی مشخص شد سپس باید پایبندی به آن را تمرین کرد. نباید با اولین شکستها نتیجه گرفت این استراتژی بی فایده است. یادمان باشد هیچ استراتژی موفقیت صددرصد ندارد و مهم آن است که جمع جبری موفقیتهای مالی مثبت باشد.
باید استراتژی خاص خود را داشت و آن را اصلاح نمود. یک استراتژی باید بداند چرا میخواهد وارد معامله شود (امکان برآورد سود نسبت به ریسک)، برای کسب آن فایده حاضر است چقدر ریسک متحمل شو د (حتما میزان سود مورد انتظار باید بیش از تحمل ریسک باشد)، در چه تایم فریمی قصد معامله کردن دارد (با استراتژیهای کوتاه مدت نمیتوان در تایم بالا معامله نمود)، در صورت برخورد با مشکل در طی معامله چه باید انجام دهد و نهایتا چه زمانی خارج میشود.
اگر یک استراتژی نتواند حتی به یکی از این سوالات پاسخ دهد قطعا موفقیتی در کار نخواهد بود. این مسائل را میتواند خود فرد در طی زمان به دست آورد و یا آنکه با کمک یک متخصص استراتژیست بازار آن را عملی سازد. یادمان باشد راز موفقیت بی قراریها و کلافه شدنهای مکرر در بازار است و تا زمانی که این مراحل را طی نکنیم موفقیتی در کار نخواهد بود.