خجالت از سیگار کشیدن آری، شرم از لباس نازک دختران جوان نه!
به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران آنچه در ادامه می خوانید، مربوط به خانم وندی شلیت متولد 1975 در ایالت ویسکانسین آمریکا و فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشکده ویلیامز است. وی سعی کرده با شواهد دقیق مشکلات ناشی از بی توجهی به عفاف در جامعه آمریکا را بررسی کند و به نقش اساسی عفاف در سلامت فرد و جامعه بپردازد.
شاید او از معدود زنانی باشد که با منطق و استدلال، نارضایتی درونی زنان قربانی بی عفتی را بر ملا می کند، او در واقع تک صداهای اعتراض آمیز را از دل فرهنگ آمریکا بیرون کشیده و آنها را با صدایی بلند بیان کرده است. شلیت، پاک دامنی را امری فطری می داند و معتقد است زنان در حال پی بردن به اهمیت این خواسته درونی است.
این مطلب نیز همانند سه مطلب پیشین برگرفته از کتاب " فمنیسم در آمریکا تا سال 2003 " است که شامل مجموعه ای از نقدهای نویسندگان غربی به جنبش آزادی خواهی و شعار تساوی و برابری زنان است. بخشی از کتاب مذکور شامل خلاصه ای از کتاب "بازگشت به عفاف"(A RETURN TO MODESTY )نوشته وندی شلیت است که توسط سرکار خانم سمانه مدنی تلخیص و برگردان شده است.
جلد کتاب "بازگشت به عفاف"(A RETURN TO MODESTY )نوشته وندی شلیت
جلد کتابی که چکیده ای از کتاب بازگشت به عفاف را در برگرفته
خانم وندی شلیت در مقدمه کتاب خود به گرایش در حال فزونی نسبت به پاکدامنی در میان زنان جوان جامعه امروز آمریکا اشاره می کند و از این که جو فرهنگی این جامعه از درک علت اصلی این بازگشت عاجز است و برای آن توجیهات غیر قابل قبول ارائه می کند، اظهار تاسف می نماید.
او می گوید: بسیاری از مردم ( و جریان های فمنیستی) گمان می کنند زنانی که روش زندگی همراه با عفاف را پیشه کرده اند، افرادی هستند که مورد بدرفتاری واقع شده و یا از یک بحران روحی رنج می برند، در حالی که به هیچ وجه این گونه نیست و بیشتر این افراد با نشاط، سرزنده و فعال هستند.
بخش اول، فصل و شماره پنجم:
در ابتدای این فصل، وندی شلیت به بررسی مشکل اختلالات تغذیه ای در بین دختران می پردازد. از جمله این اختلالات، کم اشتهایی و پر اشتهایی روانی است.
به اعتقاد نویسنده، درصد بالایی از کسانی که از این نوع اختلالات تغذیه ای رنج می برند، زنان هستند که بیشتر در آغاز سن بلوغ و یا شروع ارتباط با مردان دچار این مشکل می گردند. وی معتقد است مبتلا بودن به یک اختلال تغذیه ای تنها راهی است که فرهنگ حاکم بر جامعه آمریکا به یک زن اجازه می دهد که در آشفته بازار امور غیراخلاقی، برای خود یک نظم و ترتیب بیاید. در فرهنگی که اجازه داشتن حساسیت نسبت به مسائل جنسی را نمی دهد، این موضوع برای دختران تبدیل به یک وسیله برای ابراز حیا و برای ایجاد فاصله بین خود و مردان شده است.
در دورانی که داشتن عفاف مجاز شمرده می شد. زنان نه تنها دارای این حق بودند که به تقاضای جنسی یک مرد نه بگویند، بلکه این امر قابل احترام نیز بود. امروز برعکس، هنگامی که فرهنگ عمومی می گوید که زنان نیز باید برابر با مردان شهوت رانی کنند و بدن خود را در ساحل دریا، در دستشویی های مختلط و در همه جای مختلط به معرض نمایش بگذارند و از این کار احساس راحتی نمایند، زنان احساس می کنند که تخت سلطه هوس های مردانه قرار گرفته اند.این بی اشتهایی، بدن زن را از شکل زنانه خود ساقط می کند و بدین ترتیب اگر او دیگر حق ندارد که به این گونه روابط «نه» بگوید، با زبان بدن خود این کار را انجام می دهد.
تحریف شرم و حیا
شلیت می گوید: «گمان نمی کنم ما در دورانی زندگی می کنیم که در آن شرم وجود ندارد.ما انسان هستیم و انسان ها همیشه از چیزی خجالت می کشند فقط موضوع مناسب را اشتباه گرفته ایم. از سیگار کشیدن خجالت می کشیم، اما از لباس نازک دختران جوان خجالت نمی کشیم.در دانشکده باید از نشان دادن اشتیاق به یادگیری خجالت بکشیم. مدیریت دانشگاه وقتی نوبت به دروس اصلی می رسد شرمنده می شود، اما از اینکه لذت جنسی دو آتشه را به دانشجویان تلقین کند، خشنود می گردد.»
سپس نویسنده مثالی از مسئولین دانشگاه بیل می آورد. در پاییز سال 1997، پنج دانشجوی ارتدوکس تقاضا کردند که دانشگاه آنان را از الزام به اقامت در خوابگاه مشترک (پسران و دختران) معذور بدارد ولی مدیریت دانشگاه این امر را نپذیرفت، در حالی که همین مدیریت با ایجاد شرکت تعاونی توسط ناهمجنس گرایان، هم جنس بازان و تغییر جنسیت داده ها، موافقت کرد. بر اساس گزارش نیویورک تایمز، برخی از دانشجویان ارتودکس نیز از اشتراکی بودن خوابگاه ها ناراضی هستند، هرچند به وضوح آن را اعلام نمی نمایند.
نویسنده به وارونگی ارزش ها در جامعه کنونی اشاره می کند و می گوید: «درگذشته ای نه چندان دور، دانشگاه ها از کسانی که مشتاق درس خواندن بودند، حمایت می نمود و آنان را در مبارزه با فشار جنسی یاری می کردند. دانشجویان مجبور بودند مخفیانه رابطه جنسی برقرار کنند... اما اکنون تو هستی که باید از بی بند و بار نبودن خود شرمنده باشی، تو هستی که باید تمایل خود را به پاک دامنی جنسی آن قدر محتاطانه نشان دهی که گویا هرزگی می کنی.»
وی اضافه می کند: «موضوعات شرمندگی آنقدر درهم و برهم شده اند که اکنون عفت، تابو محسوب می گردد. اما این تنها تابوی پست مدرن نیست. دختران امروز باید از احساساتی بودن خود نیز شرمنده باشند.»
زنان با حیا و دختران احساساتی غیر طبیعی هستند!
نویسنده سپس به مساله حیای دختران و برخورد نامناسب جامعه با این موضوع می پردازد و به نهادهایی که به گمان خود این مساله را یک نقص می پندارند و در پی درمان آن هستند، شدیدا انتقاد می کند. برای مثال، وی در واکنش به مقاله ای در ماه مه سال 1997 در مجله مادموازل با این عنوان آمده که «چگونه از خجالت نمیریم؟» و یا مقاله مجله میرابلا در سال 1998 «چگونه بر خجالت غلبه کنیم؟» اظهار می دارد:
«اساسا اگر خجالت کشیدن و شرمنده شدن چیز بدی نباشد، چه؟»
به غیر از خجالتی بودن، احساساتی بودن دختران نیز از نظر کارشناسان عصر حاضر یک اختلال عمده به شمار می آید. دختری که در 13 سالگی در یک میهمانی، اولین رابطه جنسی خود را تجربه کرده است، در پانزده سالگی با تاسف می گوید: «ای کاش این حادثه قدری عاطفی تر بود.» حرف او صحیح است یا غلط؟
نویسنده عقیده دارد که توافق همگانی فرهنگی جامعه آمریکا بر این عقیده است که حرف این دختر صحیح نیست. روشنفکران فمینیست می گویند که «ایده آل های رمانتیک تنها وسیله ای برای حفظ برتری مردان در دورانی بود که تقاضاهای علنی برای روابط جنسی در جامعه پذیرفته شده نبود.»
نتیجه پژوهشی که در سال 1994 در آمریکا صورت گرفت، این بود که «دختران و پسران در بسیاری از نقطه نظراتشان نسبت به روابط جنسی متفاوت هستند. دختران خیلی بیش از پسران اظهار می کنند که عاشق آخرین شریک جنسی خود هستند. (71درصد دختران در مقابل 45 درصد پسران)»
موضوع قابل توجه دیگری که اخیرا میان دختران رواج یافته، بریدن اندام های زنانه بدن است. خانم دکتر " پایفر " خاطرنشان می کند که در 10 سال اول کار خود به عنوان روانشناس، هرگز با بیماری که بدن خود را بریده باشد، برخورد نکرده بود، اما اکنون این مساله به یک امر معمول در بین دختران نوجوان تبدیل شده است. او با تعجب می گوید : «کدام تحول فرهنگی باعث رواج این مشکل فراگیر شده است؟»
نویسنده می گوید: ظاهرا نسلی از دختران بوجود آمده که طبیعت زنانه ی سرکوب شده آنان، به شکل نفرت انگیزی (مانند اختلال تغذیه ای، بریدن اندام های بدن و یا در ازای خشونت جنسی و تجاوز) مجددا خود را نشان می دهد.
شلیت، همچنین به غیر عاطفی بودن عشق های امروزی اشاره می کند و روابط جنسی موجود در جامعه را تهی از عشق و محبت حقیقی می داند و در این مورد نقل قولی از " کی بر کگارد " آورده است که می گوید : «عشق عاطفی به علت جاودانگی مستدلی که به آن شرافت می بخشد و آن را از شهوانی بودن محض نجات می دهد، قابل قیاس با اخلاقیات است.»
کانت هم می گوید: «عشق جنسی، معشوق را تنها به چشم یک شیء اشتها آور می نگرد، به محض آنکه معشوق در اختیار گرفته شد و آن رغبت آرام گردید، دیگر دور انداخته می شود، مثل دور انداختن لیمویی که کاملا مکیده شده باشد.» کانت معتقد است رابطه جنسی، به تنهایی و بدون عشق، تحقیر طبیعت انسانی است.
از این مطالب برای اونایی که تا میگی غرب اینقدر مشکل داره جبهه میگیرن بزارین تا شاید یه خورده به خودشون بیان.
اینا رو که دیگه خودشون گفتن نکنه بازم میگین این امار درست نیست ؟
چند وقتی بود دنبال چنین کتابی میگشتم که اتفاقی به این مطلب برخوردم
نکته جالب توجه برام این بود که نویسنده کتاب خانومه و این خیلی کمک میکنه تا دیدگاهی روشن و متفکرانه از شخصیت شناسی فطری زنان رو بدست بیاریم و مورد بررسی قرار بدیم