طلاق به خاطر کار نکردن در شرکت پدرزن
کار نکردن در شرکت پدرزن، باعث شد که زوج جوان به دادگاه خانواده بيايند و براي هميشه از هم جدا شوند.
به گزارش مردم سالاری، زوج جوان وقتي درخواست طلاق توافقي خود را به قاضي شعبه 268 دادگاه خانواده ارائه دادند، قاضي از آنها پرسيد: چرا ميخواهيد از هم جدا شويد؟ زن جوان پاسخ داد: آقاي قاضي شوهرم لجباز و يک دنده است و اصلا به خواستههاي من و خانواده ام اهميتي نميدهد. من دوست دارم که شوهرم در شرکت پدرم کار کند. وقتي هم با او آشنا شدم اين موضوع را به او گفتم. ولي حالا که به عقد يکديگر در آمده ايم او از اينکار سر باز ميزند و نميخواهد در شرکت پدرم کار کند. او ميخواهد در يک شرکت ديگر کار کند که اين موضوع اصلا برايم قابل تحمل نيست. پدرم حاضر است همه چيز را در اختيار پدرام قرار دهد و حتي ميخواهد در شرکتش به او پست و مقام بدهد ولي پدرام همچنان لجبازي ميکند و به خواسته من و پدرم احترام نميگذارد. براي همين ما از همين حالا از هم جدا شويم خيلي بهتر است.
در ادامه پدرام در مقابل قاضي ايستاد و گفت: آقاي قاضي همسرم به من زور ميگويد. من نميخواهم از حالا کارمند پدرزنم باشم و براي او کار کنم و تا آخر عمر منت خانواده همسرم گردنم باشد. من ميخواهم مستقل باشم و براي خودم کار کنم. نميخواهم براي پدرزنم کار کنم. ولي سميه همينطور به من زور ميگويد. او حاضر است از من جدا شود ولي من در شرکت و يا جاي ديگري کار نکنم. من هم ديگر تحمل اين زورگويي را ندارم. او ميخواهد من از جايي که کار ميکنم استعفا بدهم و در شرکت پدرش مشغول به کار شوم. ولي من هيچ وقت اينکار را نخواهم کرد. وقتي هم اوايل به من اين موضوع را گفت تصور ميکردم که فقط در حد يک پيشنهاد است و ميتوانم آن را رد کنم. نميدانستم که اين يک دستور از طرف خانواده همسرم است.
در پايان تلاشهاي قاضي براي منصرف کردن اين زوج از طلاق بي نتيجه ماند و حکم طلاق توافقي صادر شد.
به گزارش مردم سالاری، زوج جوان وقتي درخواست طلاق توافقي خود را به قاضي شعبه 268 دادگاه خانواده ارائه دادند، قاضي از آنها پرسيد: چرا ميخواهيد از هم جدا شويد؟ زن جوان پاسخ داد: آقاي قاضي شوهرم لجباز و يک دنده است و اصلا به خواستههاي من و خانواده ام اهميتي نميدهد. من دوست دارم که شوهرم در شرکت پدرم کار کند. وقتي هم با او آشنا شدم اين موضوع را به او گفتم. ولي حالا که به عقد يکديگر در آمده ايم او از اينکار سر باز ميزند و نميخواهد در شرکت پدرم کار کند. او ميخواهد در يک شرکت ديگر کار کند که اين موضوع اصلا برايم قابل تحمل نيست. پدرم حاضر است همه چيز را در اختيار پدرام قرار دهد و حتي ميخواهد در شرکتش به او پست و مقام بدهد ولي پدرام همچنان لجبازي ميکند و به خواسته من و پدرم احترام نميگذارد. براي همين ما از همين حالا از هم جدا شويم خيلي بهتر است.
در ادامه پدرام در مقابل قاضي ايستاد و گفت: آقاي قاضي همسرم به من زور ميگويد. من نميخواهم از حالا کارمند پدرزنم باشم و براي او کار کنم و تا آخر عمر منت خانواده همسرم گردنم باشد. من ميخواهم مستقل باشم و براي خودم کار کنم. نميخواهم براي پدرزنم کار کنم. ولي سميه همينطور به من زور ميگويد. او حاضر است از من جدا شود ولي من در شرکت و يا جاي ديگري کار نکنم. من هم ديگر تحمل اين زورگويي را ندارم. او ميخواهد من از جايي که کار ميکنم استعفا بدهم و در شرکت پدرش مشغول به کار شوم. ولي من هيچ وقت اينکار را نخواهم کرد. وقتي هم اوايل به من اين موضوع را گفت تصور ميکردم که فقط در حد يک پيشنهاد است و ميتوانم آن را رد کنم. نميدانستم که اين يک دستور از طرف خانواده همسرم است.
در پايان تلاشهاي قاضي براي منصرف کردن اين زوج از طلاق بي نتيجه ماند و حکم طلاق توافقي صادر شد.
نظرات کاربران
ارسال نظر
نظرات بینندگان
اخبار روز
خبرنامه
خدا شانس بده ملت صبح تا شب دنبال یه کار پاره وقت می گردن اونوقت پدرام خوشی زده زیر دلش. حالا وقتی از شرکت اخراج شدی می فهمی چه خبره
اینا رو باش که از هم جدا شدن واقعا ادم نمی دونه چی بگه