تحصیلات دانشگاهی به تله فقر تبدیل شده است
به گزارش بورس نیوز، مولود پاکروان در یادداشتی نوشت:
«آنگونه که مجمع جهانی اقتصاد میگوید آموزش عالی نمیتواند تاثیر چندانی بر توسعه کشورها و خروج از فقر داشته باشد مگر آنکه سه پیششرط مهم، مرتفع شود. نخست آنکه دانشگاهها باید به صورت یک سیستم یکپارچه و در جهت منافع عمومی عمل کنند. دوم، دسترسی به آموزش عالی باید عادلانه باشد و ورود دانشآموزان مستعد از خانوادههایی با پیشینه فقر و محرومیت را به دانشگاه میسر کند. و سوم آنکه آموزش، پژوهش و مشارکت اجتماعی در دانشگاهها باید در خدمت توسعه ملی و محلی قرار گیرد.
باور همیشگی جامعه این بوده است که تحصیلات عالی میتواند ضامن موفقیت باشد. این مساله اثبات شده که ارتقای میانگین سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل را افزایش میدهد و هرچند الزاماً دستمزدها برای افراد تحصیلکرده بیشتر نخواهد بود اما دستکم احتمال ناچیزی وجود دارد که خانوادههای تحصیلکرده، در «فقر شدید» گرفتار شوند. مطالعات همواره نشان داده افراد دچار «فقر شدید» در جوامع در حال توسعه، معمولاً افرادی با سطح سواد پایین هستند و بخش بزرگی از آنها حتی تحصیلات ابتدایی را به پایان نرساندهاند.
اما در کنار این یافتههای غیرقابل انکار، روزبهروز بر حجم مطالعاتی که نشان میدهد آموزش به تنهایی متضمن تحرک اجتماعی یا موفقیت نیست افزوده میشود. در سال 2014 مطالعهای که در ایالات متحده انجام گرفت نشان داد فقرای آمریکایی «تحصیلکردهترین» فقرا در طول تاریخ این کشور هستند. و اگر باور داشته باشیم که فقر به نسلهای بعدی به ارث میرسد، این ناامیدکنندهترین یافته تاریخ است!
اغلب ما به این باور چسبیدهایم که آموزش میتواند نقش آسانسور اجتماعی را ایفا کند. اما مستنداتی که در یک دهه گذشته از سراسر جهان گردآوری شده نشان میدهد برای خانوادههای بسیاری این رویا، تحققناپذیر شده است. برعکس، ما شاهد جنگی تنبهتن در تحصیلات عالی هستیم که فرزندان قشر محروم و حتی متوسط برای پیروزی در آن سلاح و البته شانس چندانی ندارند و پاداش و جوایز در نهایت باز هم به کسانی میرسد که نخبگان اجتماعی به شمار میروند! در دنیای آنها قوانین دیگری حاکم است. آنجا برای درآمد بیشتر، زندگی بهتر و موفقیت، نیازی به تحصیلات نیست.
گرچه نمیتوان به طور قطع حکم داد که تعداد فارغالتحصیلان فقیر در آینده رو به افزایش خواهد گذاشت اما شواهدی وجود دارد که میتواند برای این گروه از جامعه چالشبرانگیز باشد. برای مثال حجم این دانشآموختگان از هر زمان دیگری در تاریخ بیشتر است! بنابراین مدرک دانشگاهی گرچه فرصتآفرین است اما همان سیگنالی را که 20 یا حتی 10 سال قبل به کارفرمایان میداد از دست داده است. دانشآموختگان حتی با مدارج بالا دیگر تفاوت چندانی با کل جامعه ندارند.
تنوع رشتههای دانشگاهی هم در یک دهه گذشته افزایش پیدا کرده است. رشد انفجاری دانشگاهها و افزوده شدن رشتههای متعدد بدون توجه به نیازهای بازار کار، فارغالتحصیلان دانشگاهی را با چالش بزرگی روبهرو کرده است. آنها در رشتههایی تحصیل کردهاند که یا بازاری برایش وجود ندارد یا آنقدر کوچک است که شانس ورود به آن را پیدا نمیکنند.
بیشتر دانشآموختگان دانشگاهها به دلیل پایین بودن کیفیت برنامهها و محتوای درسی، بیانگیزگی استادان و دانشجویان و نبود نظام ارزشیابی موثر، بدون مهارتهای مورد نیاز با انبوهی از محفوظات بیفایده راهی بازار کار میشوند. این افراد اغلب رقابتپذیر نیستند و میدان بازی را به رقبای ماهرتری که مدارک دانشگاهی هم ندارند واگذار میکنند. اما اگر روزی شواهد اثبات کند که تحصیلات دانشگاهی بیش از آنکه راهی برای گریز از تله فقر باشد خود به تله تبدیل شده است، برای اصلاح سیاستهای آموزشی دیگر دیر است. پیش از ورشکستگی نظام آموزش عالی باید به داد آن رسید.»