گام اول: ناآگاهی از بی کفایتی
به گزارش بورس نیوز، این اولین گامی است که بر میدارید هنگامی که شروع به معاملهگری در بازارهای مالی میکنید. شما میدانید که این یک راه خوب برای پول درآوردن است، زیرا شما خیلی در مورد آن شنیدهاید و اینکه افراد زیادی در آن میلیونر شده اند. متاسفانه، درست مانند زمانی که میخواهید رانندگی یاد بگیرید فکر میکنید که آسان خواهد بود، مگر چقدر میخواهد سخت باشد؟ قیمت یا بالا میرود یا پایین، پس چه راز بزرگی میتواند وجود داشته باشد، بزن بریم پول در بیاریم!
متاسفانه درست مانند زمانی که اولین بار پشت ماشین مینشینید، سریعا میفهمید که هیچ ایدهای ندارید که چه باید بکنید. معاملات زیادی انجام میدهید و ریسکهای زیادی میکنید. وقتی وارد یک معامله میشوید بازار در خلاف جهت شما بر میگردد بنابراین شما دوباره خلاف جهت وارد میشوید و بازار دوباره بر میگردد … و دوباره، و دوباره.
شما ممکن است یک موفقیت اولیه داشته باشید، که این حتی بدتر است، زیرا به مغزتان میگوید این واقعا ساده است و شما شروع به ریسک بیشتر میکنید.
برای اینکه ضررها را جبران کنی هربار که میخواهید وارد معامله شوید حجم را دوبرابر میکنید. این کار بعضی وقتها جواب میدهد، ولی در بیشتر موارد آسیب جدی به شما میزند. در این مرحله شما کاملا نسبت به بی کفایتی خود در معاملهگری بی توجه هستید. این مرحله ممکن است یک یا دو هفته طول بکشد، ولی بازار معمولا سریع است و شما وارد مرحله بعد میشوید.
گام دوم: آگاهی از بی کفایتی
مرحله دوم جایی است که شما میفهمید معاملهگری به این سادگیها هم نیست و شما احتمالا باید یک سری کارهایی انجام دهید. شما آگاهانه میفهمید که یک معاملهگر بی تجربه هستید. شما مهارت یا بینش کافی برای سوددهی مستمر ندارید.
شما آماده میشوید که کلی سیستم و کتاب تهیه کنید، و تمام وب سایتها از سراسر دنیا را بخوانید؛ و جستجوی خود را برای یافتن سیستم جادویی آغاز میکنید. در این دوره شما شبیه کوچ نشینان خواهید بود، شما دائما در حال پریدن از این روش به آن روش به صورت روزانه یا هفتگی هستید و هیچ سیستم را به مدت کافی تست نمیکنید که ببینید آیا واقعا جواب میدهد یا خیر. هر بار که با اندیکاتور تازهای آشنا میشوید به وجد میآیید که این همان چیزی بود که دنبالش میگشتم.
شما سیستمهای اتوماتیک را در متاتریدر تست میکنید، شروع میکنید به کار کردن با میانگینهای حرکتی، خطوط فیبوناچی، مقاومتها و حمایت ها، پیوت ها، فراکتال ها، واگرایی ها، DMI، ADX و صدها چیز دیگر به امید یافتن سیستم جادویی. شما دائما در حال جستجوی قله و کف حرکتها هستید و میخواهید نقطه دقیق بازگشت را با اندیکاتورهای خود بیابید و در نهایت خود را در میان معاملات ضررده میبینید و حتی حجم آنها را اضافه میکنید چرا که مطمئن هستید تحلیلتان درست است.
شما وارد فرومها و چت رومها میشوید و میبینید معاملهگران دیگر در حال سود کردن هستند و میخواهید بدانید چرا شما نمیتوانید. کلی سوال میپرسید، بعضی از آنها انقدر احمقانه هستند که وقتی به آن زمان برگردید تعجب میکنید. در نهایت شما به جایی میرسید که میگویید تمام افرادی که میگویند ما موفق هستیم دروغگو هستند. آنها نمیتوانند آن مقدار که میگویند درآمد داشته باشند چرا که شما مطالعه کردید و نتوانستید. شما به اندازه آنها میدانید پس آنها دروغ میگویند. ولی روزها میگذرد و آنها آنجا هستند و حساب هایشان درحال افزایش است درحالی که شما ضرر میکنید.
شما مثل یک پسر بچه عمل میکنید. معاملهگران موفق به شما به رایگان پند میدهند، ولی شما یک دنده هستید و فکر میکنید همه چیز را میدانید. شما هیچ نصیحتی را نمیپذیرید و معاملات بیش از حد روی حسابتان انجام میدهید با آنکه همه به شما میگویند از روی عصبانیت این کار را میکنید، ولی شما بهتر میدانید. در ادامه شما پیشنهادهای معاملاتی دیگران را هم مدنظر قرار میدهید، ولی برایتان جواب نمیدهد و برای تهیه سیگنال پول میدهید، ولی باز هم ضرر میکنید.
این مرحله ممکن است سالیان سال ادامه پیدا کند. در حقیقت با توجه به تجربه شخصی و صحبتی که با معاملهگران دیگر شده، این مرحله به راحتی بیش از یک سال تا نزدیک ۳ سال ممکن است ادامه پیدا کند. همچنین این مرحلهای است که احتمالا شما به خاطر سرخوردگی محض این کار را رها خواهید کرد.
حدود ۶۰ درصد معاملهگران تازه کار فارکس در ۳ ماه اول این کار را رها میکنند که البته این چیز خوبی است اگر قرار بود همه موفق شوند که همه ما میلیونر بودیم. ۲۰ درصد دیگر تا یک سال ادامه میدهند و سپس در ناامیدی ریسکهایی میکنند که مطمئنا حسابشان را نابود میکند که البته این اتفاق میافتد؛ و چیزی که ممکن است شما را شگفت زده کند این است که ۲۰ درصد دیگر حدود ۳ سال در این بازار باقی میمانند و فکر میکنند که دیگر به نقطه امن رسیدند، ولی حتی بعد از ۳ سال تنها ۵ تا ۱۰ درصد باقی میمانند و شروع میکنند به کسب درآمد واقعی و ثابت.
به هر حال اینها آمار واقعی هستند، نه حدسهایی که از ذهنم آمده، پس اگر ۳ سال است که در بازار هستید فکر نکنید که دیگر به نقطه امن رسیدید.
افراد زیادی با من بر سر این زمانها بحث کردند، و نکته جالب اینکه هیچکدامشان بیشتر از ۳ سال معاملهگری نکردند، اگر شما فکر میکنید که بیشتر میفهمید از کسی که بیشتر از ۵ سال است که معاملهگری میکند بپرسید چه مقدار زمان برده تا معاملهگر حرفهای شوید. مسلما استثناهایی هم وجود دارد، ولی من تا به حال ندیدم.
در نهایت شما شروع به بیرون آمدن از این مرحله میکنید. شما احتمالا بیش از آن چیزی که فکرش را میکردید از زمان و پول صرف آن کردید. احتمالا ۲ یا ۳ حساب بزرگ را از دست داده اید و چند بار رهایش کردید، ولی معاملهگری دیگر در خون شماست.
یک روز، در یک لحظه شما وارد مرحله سوم میشوید.
گام سوم: لحظه اکتشاف
در پایان مرحله دوم شما شروع میکنید به فهمیدن اینکه، چیزی که تفاوت ایجاد میکند سیستم معاملاتی شما نیست. شما میفهمید که حتی با یک میانگین حرکتی ساده هم میتوان پول درآورد اگر از لحاظ روانی و مدیریت سرمایه درست عمل کنید. شما شروع میکنید به خواندن کتابهایی در زمینه روانشناسی معاملهگری و شخصیتی که در آن کتابها بیان میشود را در خود میبینید و نهایتا لحظه اکتشاف فرا میرسد.
لحظه اکتشاف باعث ایجاد ارتباط نورونی جدید در مغز میشود. شما ناگهان میفهمید که نه شما و نه هیچ کس دیگر نمیتواند به درستی پیشبینی کند ۱۰ ثانیه دیگر چه اتفاقی در بازار میافتد چه برسد به ۲۰ دقیقه دیگر.
با توجه به درک این موضوع، شما دیگر برایتان مهم نیست دیگران چه فکری میکنند، این خبر خاص چه تاثیری میگذارد، و آن اتفاق چه تغییری در بازار ایجاد میکند. شما تبدیل به شخصی مستقل با روش معاملاتی خاص خود میشوید.
شما شروع به کار کردن با تنها یک روش معاملاتی میکنید که در وجودتان ذوب شده، احساس خوشحالی میکنید و حد ریسک خود را تعیین میکنید.
شما شروع میکنید به انجام هر معاملهای که سیستم معاملاتی به شما نشان میدهد و درصد موفقیت خوبی هم دارد. وقتی معامله در ضرر میرود شما عصبانی نمیشوید، زیرا میدانید شما نمیتوانید ۱۰۰ درصد درست پیشبینی کنید، و ایراد از شما نیست. معامله بعدی یا معامله بعد از آن درصد موفقیت بیشتری دارد چرا که شما میدانید سیستمتان کار میکند.
بررسی موفقیت تکتک معاملات را متوقف میکنید و شروع به نگاه به نتایج هفتگی یا ماهیانه میکنید، زیرا میدانید یک معامله ضرر ده باعث نمیشود که سیستم معاملاتی شما ضعیف باشد.
شما در یک لحظه میفهمید که معاملهگری تنها در مورد یک موضوع است – ثبات در لبه معاملاتی شما اصطلاح trading edge را خیلی ساده بخواهیم تعریف کنیم به معنای شرایط و استراتژی ورود و خروج از معاملات بوده و نظم در انجام همه معاملاتی که سیستم معاملاتی شما سیگنال میدهد، زیرا احتمال موفقیت به نفع شماست.
در مورد مدیریت سرمایه، لوریج مناسب، ریسک و ... میآموزید و در این زمان کاملا در آن حل میشوید و یک سال قبل را بیاد میآورید که افرادی همین نصیحتها را با خنده به شما میکردند. آن زمان شما آماده نبودید، ولی الان هستید. لحظه اکتشاف زمانی حاصل میشود که شما واقعا بپذیرید که نمیتوانید بازار را پیش بینی کنید.
گام چهارم: شایستگی خودآگاه
شما هر زمان که سیستمتان میگوید وارد معامله میشوید. شما ضرر را به راحتی همانند زمانی که سود میکنید میپذیرید.
میگذارید معاملات در سودتان به سوی هدف تعیین شده بروند و ریسک هایش را هم میپذیرید، زیرا میدانید سیستمتان بیشتر سود میدهد تا ضرر و وقتی معامله در ضرر میرود شما به راحتی آن را میبندید.
شما الان در نقطهای هستید که در اکثر روزها سر به سر هستید، شما هفتههایی دارید که ۱۰۰ دلار سود کردید و هفتههایی که ۱۰۰ دلار ضرر کردید – به طور کلی سر به سر هستید و ضرر نکردید. شما اکنون آگاه هستید که معاملاتی انجام میدهید که عموما خوب هستند. شما هنوز باید روی سیستمتان کار کنید، ولی همین طور که ادامه میدهید شما شروع میکنید به اینکه به صورت ثابت بیشتر سود کنید تا ضرر.
روز را با ۲۰ دلار سود شروع میکنید، در ادامه ۳۵ دلار ضرر میکنید و هیچ احساس ناراحتی از آن ندارید، زیرا میدانید دوباره این پول به شما بر میگردد. شما حالا شروع میکنید به پول درآوردن هر هفته به صورت ثابت، یک هفته ۲۵ دلار، یک هفته ۵۰ دلار و …
این مرحله حدود ۶ ماه طول میکشد.
گام پنجم: شایستگی ناخودآگاه
دیگر همه چیز عالی است. درست مانند رانندگی کردن، هر روز پشت میزتان مینشینید و معامله میکنید. شما همه چیز را به صورت ناخودآگاه انجام میدهید. در حالت اتوماتیک قرار گرفتهاید. شما شروع میکنید به انجام معاملات بزرگ و در یک روز ۲۰۰ پیپ میگیرید و این شما را بیشتر از اینکه یک پیپ گرفته باشید خوشحال نمیکند.
شما افراد تازهکار را در فرومها میبینید که داد میزنند: «برو دلار برو» مثل اینکه سوار بر اسب هستند و میخواهند مسابقات ملی را برنده شوند. شما خودتان را در آنها میبینید البته خیلی سال پیش.
این است سر منزل مقصود در معاملهگری، شما در کنترل احساسات خود استاد شدهاید و حالا یک معاملهگر موفق هستید با حسابی که به سرعت در حال افزایش است.
معاملهگری دیگر برای شما هیجان انگیز نیست، در واقع میتوان گفت کمی خستهکننده است، مانند هر چیز دیگر در زندگی که در آن استاد میشوید و یا به عنوان شغل انجام میدهید، بعد از مدتی خستهکننده میشود. شما دارید کارتان را انجام میدهید.
شما تمام مدت به دنبال اصلاح سیستم معاملاتی خود هستید که بیشترین سود را ببرید در حالی که ریسک خود را افزایش نمیدهید. سیستم معاملاتی شما تغییر نمیکند، فقط در حال بهتر شدن است. این همان چیزیست که به آن میگویند: «شهود».
شما حالا با سری برافراشته میتوانید بگویید که یک معاملهگر حرفهای هستید، البته در واقع انقدر هم برایتان مهم نیست که به همه بگویید چرا که این هم یک شغل است مانند شغلهای دیگر.
امیدوارم از خواندن این مقاله که سفری بود به ذهن یک معاملهگر لذت برده باشید و همچنین نکات مفیدی به دست آورده باشید.
به یاد داشته باشید تنها ۵ درصد موفق میشوند، ولی دلیل آن توانایی آنها نیست بلکه پافشاری آنها و توانایی آنها در تغییر ادراک و الگوهای قدیمی است، زیرا با تجربهای جدید مواجه میشوند که کاملا با تجربیات و الگوهای قدیمی شکل گرفته در مغزشان متفاوت است.
بازندگان افرادی هستند که میخواهند سریع پولدار شوند، ولی بعد از حضور در بازار بعد از ۶ ماه چشمبندی به چشم خود میزنند که نمیتوانند واقعیتها را ببینند، و میگویند من به این روش میخواهم ببینم و همین درست است و حاضر به پذیرش اطلاعاتی که باعث تغییر دیدگاهشان میشود، نیستند.
من خوشحالم که به شما بگویم که من هم با طرز تفکر «پولدار شدن سریع» وارد معاملهگری شدم. ولی الان معاملهگری را «پولدارشدن آهسته» میبینم.
اگر شما به فکر رها کردن معاملهگری هستید من فقط یک نصیحت برای شما دارم:
از خودتان بپرسید: «چند سال حاضر هستی به دانشگاه بروی اگر بدانی در آینده شغلی خواهی داشت که در نهایت سالانه یک میلیون دلار درآمد دارد؟»