اعلام جرم دادستان علیه سازندگان سریال افعی تهران
به گزارش بورسنیوز، در یکی از سکانسهای قسمت هشتم سریال افعی تهران، معلمی توسط شاگرد قدیمیاش توبیخ شد که این عمل را توهین به جایگاه معلم دانستهاند؛ در راستای صیانت از حقوق عامه و پیشگیری از وقوع جرم و به منظور حفظ حقوق معلمان و کارکنان نظام آموزش و پرورش کشور، غلامعباس ترکی، معاون حقوق عامه دادستان کل کشور طی نامهای از دادستان عمومی و انقلاب تهران، درخواست کرد ضمن تشکیل پرونده قضایی جهت رسیدگی به تخلفات سازندگان و عوامل تولید سریال «افعی تهران»، چگونگی صدور مجوز و نحوه نظارت بر تولید و پخش مجموعه مذکور از سوی ساترا به عنوان متولی قانونی موضوع نیز در دستورکار قرار گیرد!
همچنین مدیرکل دفتر حقوقی، املاک و حمایت قضایی اعلام کرد: در جهت برخورد با این اقدام ناشایست و غیراخلاقی نویسنده و کارگردان و عوامل سریال یادشده، شکایت و اعلام جرم رسمی وزارت آموزش و پرورش به دادستان عمومی و انقلاب ارائه و توقف پخش سریال مورد اشاره و برخورد قانونی لازم تقاضا شده است.
در این خصوص روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «پافشاری بر کژفهمی» به قلم نیوشا طبیبی مطرح کرده است: خبر شکایت وزارت آموزش و پرورش از عوامل و سازندگان سریال «افعی تهران» و دلایلی که مدیر مربوطه در اقامه دعوی و دادخواهیاش از دادستان ذکر کرده، جای تامل دارد. شکایت از اهل رسانه و فرهنگ و هنر توسط دستگاه اجرایی مملکت هزار بار اتفاق افتاده و باز هم اتفاق خواهد افتاد. فهم ناصواب از اصل و اساس «رسانه» و «داستان» و «درام» و «روایت» مشکلی است که ظاهرا هیچ وقت پایان نخواهد گرفت، علیالقاعده ما هم از مردم و مخاطبان گرفته تا روزنامهنگار و خبرنگار و نویسنده گوشمان از این شیوه نامیمون و نفسگیر پر است و هر کدام هزار حکایت و شکایت مشابه دیدهایم یا «مشتکی عنه» آن بودهایم.
اول - داستان «افعی تهران» گرد احوال شخصیتی میچرخد که خصوصیات ضد اجتماعی دارد، با مردم نمیجوشد و چندان بویی از آداب معمول و معروف ندارد. «آرمان بیانی» که نقش او را آقای پیمان معادی بازی میکند، کارگردانی است که کولهباری از خاطرات و عقدههای کودکی را بر دوش میکشد. مجموع این زخمها از او انسانی تلخ و به دور از آداب اجتماعی ساخته، رفتار او با معلم سابقش، نشانه بیماری و بیادبی او است، در هیچ جای سریال از رفتار او ستایش نمیشود.
دوم - در این داستان، نه تنها هیچ توهینی به مقام معلم نمیشود، بلکه رفتار شخصیت اول فیلم، به عنوان نمونهای از رفتار نکوهیده آدمی بیمار و بدون گذشت، نشان داده میشود. مخاطب فهیم ایرانی جهان قصه را به خوبی میفهمد و میداند که موضوع چیست. اما در عالم واقع توهین به مقام بلند معلم آنجاست که در نتیجه اعمال سیاستهای یکطرفه، معیشت آنها سالهاست که به سختی افتاده. مقام معلم آنگاه خدشهدار شده که برای امرار معاش مجبور است ساعات طولانی بعد از کار آموزش به مسافرکشی و کارهای دیگر بپردازد تا بتواند هزینههای یک زندگی معمولی را تامین کند. مقام معلم آنجا زیر پا نهاده شده که در مقابل یک اعتراض صنفی ساده به او انگ عامل بیگانه و اخلال در امنیت زده و از کار اخراجش کردهاند. مقام معلم وقتی زیرپا نهاده شده که به دلیل یک شادی کودکانه دانشآموزانش از کار اخراج و خانهنشین شده است.
سوم - سنگ بنای شکایت و شکایتکشی از سازندگان فیلم و سریال نویسندگان و روزنامهنگاران را پزشکان گذاشتند. آنها تصمیم گرفتند که از کوچکترین نقد و حتی شوخی رسانهها با موضوع پزشکان نگذرند و چنان دردسری برای نویسنده و سازنده درست کنند که دیگر کسی را یارای انتقاد از شیوه رفتار و سلوک آنها نباشد. آنها در کار خود البته پیروز هم شدند، امروز کمتر کسی جرات نقد پزشکان را دارد. روزنامهها و رسانهها ترجیح میدهند که بیجهت با دستگاه و صنفی که هم پول دارد و هم نفوذ، درگیر نشوند، بعد از آن شکایت صنفی از موضوعات طرح شده در فیلمها و سریالها رایج شد.
جهت اطلاع صنف محترم رستورانداران و همین طور رواندرمانگرها - تراپیستها- عرض میکنم که به هوش باشید! در یکی از سکانسهای «افعی تهران»، «آرمان بیانی» بعد از ۳۰ سال برای تسویه حساب شامی که با پدر خورده و پولش را نداده بودند به رستوران میرود، صاحب رستوران کجخلقی غریبی میکند، میگوید: «غلط کردهاید که پول غذا را ندادهاید…» پول غذا را به نرخ روز محاسبه و با ناسزا و بیادبی بیاتی و فرزندش را از رستوران بیرون میکند. حقیقتا نسبت بیگذشتی و چشم تنگیای که در این سکانس به این صنف داده میشود جای شکایت بسیار غلیظ و شدیدی دارد. درباره تراپیست محترم هم که «بیاتی» با تلاش برای ایجاد رابطه دوستانه با او، جایگاه همه تراپیستهای محترم را خدشهدار کرده و راه توهین و جسارت به مقام بلند آنان را باز کرده، اگر این صنف محترم به همراه اصناف دیگری که در این سریال مورد توهین و تعریض و هجمه قرار گرفتهاند عکسالعملی شدید نشان ندهند، البته باب جسارت و پررویی را به روی اهل فرهنگ باز کردهاند.
چهارم - در این میان یتیمتر و بیکستر از اهل فرهنگ و هنر و رسانه نیست. یک روز مدیر فلان غول سرمایهگذاری و اینترنت زبان به دشنامگویی شان باز میکند و روز دیگر دستگاهی از آنان شکایت میکند و آنها را به نگرانی و دردسر و گرفتاری میاندازد. میتوانم قسم بخورم که آن آقای رییس اداره حقوقی یا مدیرکل حتی یک سکانس از این سریال را ندیده، کسی آمده چیزی گفته و آتشی به پا کرده و حضرتش فرصت را برای آنکه خود و وزارتخانهاش را نگران و حامی معلمان نشان بدهد، غنیمت دانسته. نویسندگان و سازندگان علاوه براینکه باید حواسشان به هزار «باید و نباید» و اصلاحی و حذفهای احتمالی باشد، باید طوری قصهها را بگویند و بنویسند و بسازند که هیچ کسی «احساس» توهین نکند. به همین ترتیب، قصهها، کمدیهای کم ارزشی شدهاند که ماهیت سینمای ایران را اندک اندک عوض کرده و سلیقه مخاطب را تنزل دادهاند.
پنجم و آخر؛ آیا وزارت آموزش و پرورش گذشته خود را انکار میکند؟ من به عنوان یک متولد دهه پنجاه - همسن و سال «آرمان بیانی» افعی تهران - دهها بار از معلمان و ناظم و مدیر بیدلیل یا با کوچکترین خطا کتک خوردهام. در آن روزگار چیز غریبی نبود، مدیر مدرسه از جای دیگری عصبانی بود و به محض دیدن کوچکترین خطایی - به ویژه در دبیرستانهای پسرانه - دانشآموز را زیر چک و چوب و مشت و لگد میگرفت. گاهی کار به کتک زدن ختم نمیشد و شکنجههایی مثل ساعتها در برف و سرما ایستادن، ساعتها پامرغی راه رفتن، دستها را در برف فرو بردن و بعد خطکش خوردن به آن اضافه میشدند. امروز با وجود گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی دیگر امکان تنبیه بدنی در خفا از بین رفته و البته نگاه آموزشی هم تا حدود زیادی تغییر کرده است.