به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، پایه گذاری عمیق ترین و واقعی ترین اصول زندگی اجتماعی بر مبنای تصمیمی نسنجیده و احساسی، باعث می شود پویایی و بالندگی از جامعه رخت بربندد و مردم، در بن بستی خودساخته با انواع مشکلات و بحران ها درگیر شوند. نمونه عینی این واقعیت، وضعیت فعلی شهر نویوا دی کوردیرو برزیل است که دختران آن، ناچارند تاوان تصمیم نسنجیده مادرانشان را بپردازند.
در جنوب شرق برزیل روستایی وجود دارد که صدها دختر با استعداد، شیک و کاری در آن زندگی می کنند، اما هیچکس خواهان ازدواج با آنها نیست و اصلا، مردی در دسترس نیست که تصمیم به خواستگاری بگیرد.
زن سالاری به شدت در این روستا حاکم است و تمام مناصب مهم و کارهای مختلف، حتی کشاورزی، در اختیار بانوان است و بخوبی نیز از پس آن بر می آیند.
مردان این شهرکوچک، که تعدادشان بسیار محدود و به مراتب کمتر از زنان است، (دختران مجرد به کنار) برای کسب و کار به شهرهای اطراف می روند و فقط در روز تعطیل آخر هفته فرصت بازگشت و حضور در کنار خانواده را دارند.
پسران Noiva do Cordeiro نیز، وقتی به سن 18 سال تمام می رسند، باید کسب و کاری برای خود در خارج از روستا پیدا نمایند و حتی در روزهای تعطیل نیز، حق بازگشت به روستا را ندارند. به همین علت هیچ مردی در روستا وجود ندارد اما در عوض بیش از 600 دختر مجرد در این روستا زندگی می کنند.
نلما فرناندس که 23 سال سن دارد می گوید بسیاری از دختران روستا از نظر زیبایی در منطقه نظیر ندارند اما چه فایده که پیدا نمودن همسر در اینجا بسیار سخت است. وی می افزاید اگر مردی را در این روستا پیدا کنید یا متاهل است یا یکی از اقوام نزدیک مانند عمو یا دایی است. از طرف دیگر، هر جوانی که در این روستا بخواهد با دختری ازدواج نماید باید قوانین زن سالاری را پذیرا باشد و همین موضوع، تعداد خواستگارها را کمتر می کند.
می گویند در سال 1940 کشیش این روستا که انیسیو پرییرا نام داشت قوانین سختگیرانه ای برای زنان وضع کرد و باعث آزار آنها شد. هنگامی که کشیش در سال 1995 فوت کرد، زنان که به شدت از دست او خشمگین بودند، علیه همه مردان اعلان جنگ داده و اعلام می کنند که قصد دارند بدون مشارکت و همراهی مردها زندگی را اداره کنند.
از اولین اقدامات شورای مدیریتی روستا که در اختیار زنان بود، این بود که همه کارها را از دست مردها گرفته و به زنان سپردند. آنها همچنین همه قوانین اجتماعی، حتی ازدواج در کلیسا را نیز قوانینی دانستند که مردها وضع کرده اند و همه را لغو کردند.
روسالی فرناندس زن 49 ساله ای که از فعالترین قانونگذاران سال 1995 بود و هنوز هم از تصمیم و رفتار خود دفاع می کند، دراین باره گفت: ما به خدا اعتقاد داریم اما بسیاری از موضوعات کاتولیک را درک نمی کنیم و برای همین می توان گفت که در عمل، مسیحی نیستیم. به همین علت لزومی نمی بینیم که به کلیسا برویم و جلو کشیش مراسم ازدواج خود را برگزار نماییم. این ها همه قوانینی است که مردان برای خود وضع نموده اند.
وی می افزاید: هنگامی که دعوایی رخ می دهد به روش خودمان انرا حل می نماییم.اینجا هیچ کس بر دیگری ارجح نیست و همه با هم برابرند. همین چند روز قبل همه اهالی روستا پول جمع کرده اند و تلویزیون صفحه تخت بزرگی برای روستا خریده اند.
روزالی، درباره رویاها و آرزوهای صدها دختری که باوجود تمام شایستگی ها و حتی اختلاف نظری که با وی درباره قوانین روستا دارند، بدون شوهر مانده اند، گفت: آنها هیچ مشکلی ندارند و همه امکانات زندگی را دارند. دیگر چه می خواهند. البته مثل همه جوان ها حرف های عجیب و خواسته ها و نظرات متناسب با سن و سالشان را دارند، اما مطمئن باشید که چند سال بعد حتی از من هم جدی تر و سرسخت تر می شوند.
وی افزود: دختران من هم جزو همین ها هستند اما من از اینکه می گویند پدرشان را بیشتر دوست دارند ناراحت نمی شوم. آنها حتی گاهی به رفتار جدی من با پدرشان اعتراض می کنند و از من می خواهند طوری رفتار کنم که او بیشتر به نزد ما بیاید، اما من ناراحت نمی شوم. البته به حرفشان هم گوش نمی دهم.
بورس نیوز آخر هفته ها از این خبرا زیاد بگذار. دمت گرم
ازدواج مشکلات اجتماعی بی شماری هم دارند.
من که عمرا " بتونم یه همچین مادر زناییرو تحمل کنم.
تعریف از خود نباشه ولی من چند جا خواستگاری رفتم اونا قبول کردند من خوشم از قیافه شون نیومد .
ولی الان از قیافه همسرم خوشم میاد اونم از قیافه من خوشش اومد و نتیجه ش هم شد ازدواج البته الان هردو صبح تا شب میدویم واسه پول .
متاسفانه اغلب دختران تهرانی طمع می کنند وقتی نرفتیم خواستگاری از دور علامت
و چراغ میدن بیان میریم خواستگاری مهریه بالا
میگن اون رو قبول میکنیم حالا شیر بها میخوان
خلاصه یه کاری میکنند که داماد بزنه زیر همه چی بعد از بهم خوردن خواستگاری باز پیغام میفرستند مظلومنمائی میکنند
ولی چه سود که مرغ از قفس پریده منظور
خودم
تروخدا اینقدر ازدواج ازدواج نکنید ، من هرکسو دیدم ازدواج کرده ، از دست زنو بچش جونش بلبش اومده ، دوتا برادر دارم ازدواج کردم ، زناشون دایم دنبال کنترل کردن و سوار شدن رو اینا ان
بچه هاشون تن لش ، ی لیوان آب نمیرن بیارن...
من موندم واقعا چه فرایندی روی میده که پسرا چنین حماقت تابلویی رو مرتکب میشن