فرزانه کاظمی تاکسیران برتر شهر ماست با سبک ویژهای برای زندگی، کسی شبیه خودش و بیشباهت به خیلیها.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از جام جم، نمیدانم مسافران دستگیرشان شد که این بانو کیست یا نه، ولی او تاکسیران برتر شهر ماست با سبک ویژهای برای زندگی، کسی شبیه خودش و بیشباهت به خیلیها. فرزانه کاظمی از آن آدمهایی است که آشنایی با آنها باعث خوشوقتی است.
فکر میکردید تاکسیران برتر شوید؟
قبل از این چند بار لوح تقدیر گرفته بودم و چند بار هم تاکسیران برتر مناطق مختلف شده بودم. برایم اتفاق تازهای نبود ولی این بار تاکسیران برتر پایتخت شدهام که جشنوارهای سراسری و بزرگ است.
تا به حال چند لوح تقدیرگرفتهاید؟
باور میکنید تا به حال لوحها را نشمردهام ولی در مناطق 2، 17، 18 و 19 تاکسیران نمونه شدهام و راننده نمونه سرویس مدارس منطقه 2 هم بودهام.
ظاهرا یکی از ملاکهای انتخاب شما، تماسهای مکرر مردمی و تشکر پیاپی آنها از شماست. شما با مسافران چه میکنید؟
کار خاصی نمیکنم. فقط با آنها مودبانه برخورد میکنم و رفتارهای عصبی و پرخاشگرانه ندارم.
این مهارت کمی نیست.
شاید این طور باشد ولی میدانم خانمها و آقایان زیادی هستند که میخواهند سوار ون من شوند. یک بار آقایی حاضر نبود سوار ماشین جلویی بشود و منتظر بود تا سرخط نوبت من بشود. او میگفت صندلی ماشین جلویی خراب و کثیف است و ماشین بوی بد میدهد.
شما هر روز ماشین را تمیز میکنید؟
هر روز. اگر هر روز ماشین را دستمال بکشیم همیشه تمیز است، اما اگر چند روز به حال خودش رهایش کنیم، معلوم است که کثیف و آزاردهنده میشود. این ماشین وسیله حمل و نقل عمومی است و باید تمیز و مرتب باشد، ضمن این که من خودم هم ساعاتی از عمرم را داخل آن میگذرانم و اگر کثیف باشد، نمیتوانم زندگی کنم .
از ترافیک تهران عصبانی نمیشوید؟
به هیچ وجه. مگر با عصبانیت راه باز میشود؟ معجزه میشود؟ ماشیندنده هوایی میرود؟ من همیشه به خودم میگویم فعلا شرایط این است و باید تلاش کرد راهی برای آسانتر شدن شرایط پیدا کرد.
مثلا چه راهی؟
من بر اثر تجربه دریافتهام که ساعات مختلف روز، کدام لاین خیابانها و اتوبانها کشش بیشتری دارد.
پس به جای کلافه شدن و غر زدن و احیانا جر و بحث با مسافران سعی میکنید در مسیرهای گره خورده، راهی برای عبور بیابید؟
جر و بحث با مسافران را اصلا شایسته نمیدانم و دلیلی ندارد با آنها وارد چالش شوم. اواخر تابستان امسال، خانمی در حالی که عصبانی بود و با خودش غرولند میکرد، با رئیس خط ما درگیری لفظی پیدا کرد و سوار ون من شد، اما من در واکنش به این وضع خندهام گرفت و سکوت کردم. کمکم این خانم درد دلش باز شد و از مشکلات زندگیاش گفت، این که همسرش ترکش کرده، پسرش مشکلاتی دارد و خودش زن سرپرست خانوار است. بعد هم از من بابت رفتارش عذرخواهی کرد و من گفتم اشکالی ندارد و اصلا ناراحت نشدهام. ما نباید فکرکنیم از کسی برتر و بهتر هستیم چون اگر دچار این خودشیفتگی شویم، با دیگران بد صحبت میکنیم.
اگر مسافری پول خرد نداشته باشد و کرایهاش را کم بدهد، باز هم ناراحت نمیشوید؟
چرا باید ناراحت بشوم؟ هر وقت پول خردم تمام میشود، میگویم یا امام حسین کمکم کن. باور کنید پول خرد برایم از جایی که تصورش را نمیکنم، جور میشود.
احتمالا بسیاری از همکاران شما این خلق و خو را نمیپسندند.
یادم هست سالی که کرایه خط ما 975 تومان بود و 25 تومانی راحت پیدا نمیشد، همکاران من توافق کرده بودند هزار تومان کرایه دریافت کنند، اما من گفتم یا 975 تومان یا 950 تومان. البته مورد اعتراض واقع شدم ولی قرص و محکم گفتم، من نمیتوانم چون شما با هم توافق کردهاید حلال و حرام زندگیام را قاتی کنم. این پولهای حرام در زندگی من و جامعه اثر میگذارد.
پس آدم سفت و سختی هستید؟
بله، چون خدا هم برای بندهاش مو را از ماست میکشد. یک بار مسافر خانمی داشتم که دستهای بسیار زحمت کشیدهای داشت. به گفته خودش در خانه مردم کار میکرد. میگفت سواریها کرایه 2300 تومانی را 2500 میگیرند و چون او مجبور است هر روز در این مسیر رفت و آمد کند، در یک ماه برایش مبلغ قابل توجهی میشود. ما باید به مردم از این زاویه نگاه کنیم، نه این که نداشتن پول خرد را بهانه کنیم.
الان کرایه خط پونک ـ تجریش 2150 تومان است، بقیه کرایه را که پول خرد زیادی میشود، چطور جور میکنید؟
شاید با عقل دنیایی جور نباشد ولی هر وقت پول خردم تمام میشود، به طرز باور نکردنی پول خرد به دستم میرسد. قبل از سفر مکه، همه پول خردها را بین همکارانم تقسیم کردم، اما آنها گفتند برای خودت نگهدار، لازمت میشود. من گفتم توکل به خدا. او خودش میرساند. اولین روز بعد از سفر که به کار برگشتم، یکی از آقایان که مسافر دائمی من است، ده هزار تومان پول خرد به من داد و گفت برای شما جمع کردهام.
در واقع شما یک اعتقاد قلبی عمیق به یاری خداوند دارید. این باور چطور در شما ایجاد شده؟
به نظر من شیرپاک، دامن پاک و روزی حلالی که نسلهای قبل از ما داشتهاند، باعث ایجاد چنین باوری شده. ما مدیون رفتگان خود هستیم و اگر آنها دنبال روزی حلال نبودند، ما نمیتوانستیم جایگاه امروز را داشته باشیم.
سالها پیش، ماشین یکی از همکاران ما مدام خراب میشد و پشت سرهم تصادف میکرد، آنقدر که همسرش از باب درددل با من تماس گرفت و گفت، نمیدانم چرا این همه بد میآوریم. این همکارمان از همان افرادی بود که کرایه بیشتری از مردم میگرفت و من چون از این قضیه خبر داشتم، به همسرش گفتم چون مال حرام و حلال شما قاطی شده. این طور میشود. حالا هم خدا دوستتان دارد و ترتیبی داده تا شما متوجه رفتارتان شوید. بعد از آن، این فرد روش زندگیاش را تغییر داد و حالا به خاطر گذشته ابراز پشیمانی میکند.
پس طبیعتا ماشین شما نباید خراب شود، درست است؟
نه، چرا نباید خراب شود؟ ماشین من هم خراب میشود. برای همین است که میگویم حرفهای من با عقل دنیایی قابل درک نیست، اما خاطرهای میگویم تا منظورم را برسانم. یک روز، خانم مسنی کنار خیابان پنچر کرده بود و استیصال در چهرهاش نمایان بود. من پیاده شدم تا کمکش کنم و با پمپ بادی که داشتم، کارش را راه انداختم. وقتی داشت میرفت، گفت دعا میکنم ماشینت هیچ وقت پنچر نشود و فکر میکنم از دعای آن خانم است که دو سال و نیم است، لاستیکهایم پنچر نشده است.
دوست دارم روزی حلال را برایمان تعریف کنید.
روزی حلال، روزیای است که خداوند طبق مصلحت برای مخلوقاتش تعیین میکند و بنده باید تلاش کند، آن را به دست بیاورد. روزی حلال با تلاش به دست میآید و نفرین کسی پشت آن نیست. در عوض دعا بدرقه راه آن است.
همه ما از کودکی شنیدهایم که روزی حلال برکت دارد. این برکت دقیقا چیست؟ مسلما هزار تومان، دو هزار تومان ارزش پیدا نمیکند.
معلوم است که نه. وقتی پولی برکت دارد، با آن میتوان چیزهای بیشتری خرید؛ یعنی اتفاقاتی رخ میدهد که در قالب کلمات نمیگنجد و باید آن را حس کرد. در سفری که به کربلا داشتم، قرار بود با پولی که همراه آورده بودم، برای خادمان موکب خرید کنم. با آن پول میشد مقدار مشخصی جنس خرید ولی من جایی را یافتم که کالاهای ایرانی را ارزانتر از داخل ایران عرضه میکرد و من توانستم چیزهای بیشتری بخرم.
به نظرشما برنده زندگی چه کسی است؟
کسی که عاقبت به خیر بشود. زندگی این دنیا مرحلهای از زندگی چند مرحلهای ما انسانهاست و هر کسی بتواند از نعمتهای خداوند در راه خدمت به خلق استفاده کند، برنده است. عبادت هم همین است یعنی خدمت به مردم، حتی به اندازه صحبت کردن با آنها با روی خوش.
بفرمایید پول خرد
من ماهی یک بار که برای غبارروبی یکی از امامزادگان تهران میروم، پولهای خرد آن را جمع و با اسکناسهای خودم تعویض میکنم. پولهای خرد داخل حرم امام حسین و حضرت عباس را هم همین طور. من این پولها را میان همکارانم تقسیم میکنم تا هم کار آنها راه بیفتد و هم کار مردم.
سرگرمی برای مسافران
من به همه چیز لبخند میزنم و سعی میکنم در هر شرایطی شاد باشم. یک روز زمستانی که برف آمده و ترافیک سنگین بود، دستم را از شیشه ماشین بیرون میبردم و از روی گاردریل برف جمع میکردم و به دست خانم مسافرصندلی جلو میدادم. این کار باعث شادیمان میشد و سرگرم میشدیم. مسافرم میگفت، چقدردلش میخواسته به خیابان برود و برف را توی دستش بگیرد.