بورسنیوز:
اقتصاد رفتاری پژوهشهای خود را وقف این موضوع کرده است که چگونه یک پدیده اقتصادی را بر اساس رفتارهای واقعی انسانها درک کنیم، رفتارهایی که به نحوی تحتتأثیر محیط پیرامون ما اعم از دوستان، خانواده، تصمیمات قبلی، فرهنگ، تجارب، مذهب و حتی عوامل وراثتی مانند ژنها هستند. در اقتصاد رفتاری بر خلاف اقتصاد کلاسیک یا سنتی انسانها دارای عقلانیت کامل نیستند؛ بلکه آنها افرادی نرمال در دنیای واقعی هستند. در حقیقت و در عمل، اغلب رفتارهای اقتصادی مردم بهگونهای است که باخرد اقتصاد سنتی همخوانی ندارد البته قابلذکر است که اقتصاد رفتاری ناقض اقتصاد کلاسیک نیست؛ بلکه در حقیقت تکمیلکننده نظریات آن است.
از دیدگاه اقتصاد رفتاری، مردم همهچیزدان نیستند و همچنین در محاسبات خود خطاهایی بهکرات تکرارشونده را مرتکب میشوند و قابلیت محاسبات به بهترین شیوه و یا با کاملترین جزئیات را ندارند و یا حتی به لحاظ اقتصادی تفکرات کاملاً اقتصادی از دیدگاه تعاریف اقتصاد کلاسیک را ندارند. بلکه آنها تحتتأثیر مواردی که ذکر گردید؛ مانند تجارب و محیط بیرونی و... و همچنین تحت تأثیر ساختارهای مغزی خویش هستند. از طرفی توانمندیهای فکری و ذهنی انسانها در جمعآوری و تحلیل دادهها و اطلاعات، از محدودیتهای مختلف برخوردار است؛ بنابراین تصمیمات انسانها مجموعهای از آزمونوخطاهای فراوان است.
افراد غالباً برای تحلیل دادهها و تصمیمگیریهای خود دست به ابتکار و اکتشاف روشهایی کوتاه و سریع زدهاند که در مباحث بعدی با عنوان تورش یا سوگیریها به آنها خواهیم پرداخت. اقتصاد رفتاری معتقد است که همه انسانها همانند اثر انگشت خود در تصمیمات منحصربهفرد هستند و دارای سلیقهها، خواستهها، علاقه، و قدرت چانهزنی متفاوتی هستند که هر کدام از این موارد میتوانند در تصمیمگیریها و انتخاب آنها اثرگذار باشد. زندگی ما فارغ از دنیای اقتصادی مملو از این موارد است. به همین جهت است که اقتصاد رفتاری علاقهمند به درک این دنیای فعلی و نه دنیای ایدهآل در دیدگاه اقتصاد سنتی است.
هدف من از نوشتن این سلسله از مقالات پرداختن به طیف گسترده و وسیعی از موضوعات اقتصادی مهم، با دیدگاه و نگرش اقتصاد رفتاری از سیکلهای اقتصادی تا حبابها، از پسانداز تا سرمایهگذاری، از رفتارهای اخلاقی تا برابری و عدالت، از اثرگذاری انتخابهای ما بر نتایج اقتصادی، از تأثیر احساسات ما تا محاسبات دقیق و فلسفی در تصمیمگیریها، از اعتمادبهنفسهای بالا تا عدم اعتمادبهنفس کافی، از عشق به پول تا اهمیت وضع موجود و مطمئن کنونی، در همه این موارد، اقتصاد رفتاری حرفهای مهم و فراوانی برای گفتن دارد.
تدوین و توسعه تحلیلهای اقتصادی برای مردم واقعی در جهان واقعی بر دوش دانش اقتصاد رفتاری است. این علم درباره نحوه ساختن مدلهایی قویتر، دقیقتر، و عملیتر سخن میگوید. اما در قیاس با اقتصاد متداول و سنتی نسبت به مشوقها، هزینهها و سودها، علتها و معلولها و کارآمدی اقتصادی بسیار حساستر است.
در اقتصاد رفتاری با بهکارگیری دیدگاههای روانشناختی، علوم عصبشناختی، جامعهشناسی، سیاست و حقوق، شرایط تقویت و غنیسازی اقتصاد سنتی فراهم میشود و در نهایت ما به تحلیلهایی حقیقیتر میرسیم که مبتنی بر فرضیههایی واقعیتر هستند که درباره رفتارهای افراد در دنیای واقعی و در شرایط واقعی بوده و بر تصمیم آنها تأثیرگذار خواهد بود. در اقتصاد رفتاری مردم ماشینحساب و ربات در دنیای منطقی مالی نیستند. بلکه آنها تصمیمگیرانی هستند که تصمیم آنها ترکیبی از احساس به همراه محدودیتهای عقلایی است. این دیدگاه، موجب خواهد شد تا رفتارهای اقتصادی افراد و جوامع انسانی را بهتر درک کنیم.
برای ارائه تحلیلهای اقتصادی، اقتصاد مملو از فرضیهها است؛ اما در اقتصاد سنتی و متداول، واقعگرایی در ارائه فرضیهها چندان موردتوجه نیست و بهنوعی نگرشی ایدهآلگرایانه مطالب را دربرگرفته است. فرض کلی آنها بر این است که این فرضیهها مخصوص پیشبینیکردن هستند و برای ساخت مدلهای موردنیاز لازم است که قدری حقایق سادهسازی و خلاصهسازی بشوند. چرا که معتقدند میبایستی اصول کلی را کشف و ثبت کنند.
ساخت فرضیههای خردمندانه و واقعی بر عده اقتصاد رفتاری است.
اقتصاددانان رفتاری، معتقدند که کثیری از فرضیههای موجود در اقتصاد سنتی نهتنها انعکاسی از واقعیت نیستند، بلکه فرضیاتی هستند سادهانگارانه! این فرضیات غیرواقعی اغلب موجب تحلیلهای ضعیف و غیرواقعی شده و حتی گاه در سیاستهای عمومی و یا سازمانی ونیز در بخشهای خصوصی و دولتی موجب گمراهی و اشتباه میشوند. از دیدگاه اقتصاد رفتاری، حقایق و واقعیتها حائز اهمیت هستند نه مفروضات و ایدهآلها!
هربرت سایمون پیشگام و کاندید جایزه نوبل معتقد است که مدلهای اقتصادی نیازمند فرضیههای ساده شده مبتنی بر واقعیت هستند. فرضیههای واقعی برای ساخت مدلهای اقتصادی موردنیاز هستند. این مدلها به اقتصاددانان کمک میکنند تا آنها به توضیح دلایل رفتارهای انسانها پرداخته و همینطور چهارچوبهای سازمانی و نهادی که در آنها انسانهای واقعی تصمیمات واقعی میگیرند را توضیح دهند. ما نیازمند مدلهایی هستیم که علاوه بر اینکه قادر هستند پیشبینیهای دقیق داشته باشند؛ بلکه باید قادر باشند توضیحات دقیقی نیز ارائه بدهند، مدلهایی که علت و معلول را بهخوبی برای ما تشریح کنند.
بهعنوان نمونه، اگر ما کارمان را با فرضیههایی آغاز کنیم و فرض را بر این بگذاریم نتایج اقتصادی حاصل از این فرضیهها کارامد و صحیح هستند (کمااینکه در اقتصاد سنتی اینگونه فکر میشود) ما هرگز به ناکارآمدی فرضیههای خود پی نخواهیم بود و همیشه تصور ما این خواهد بود که نتایج بهدستآمده صحیح و کارآمد هستند؛ بنابراین فرضیهها میتوانند باعث گمراهی ما از دستیابی تحلیلهای اقتصادی دقیق باشند.
اقتصاد رفتاری چیزی فراتر از روانشناسی است.
برای ساخت مدلهای دقیق و عمیق و علمی میبایستی به فرضیههایی دست یابیم که مبتنی بر نکات مهم و واقعی از چگونگی رفتار انسانها و محیطی که در آن تصمیمگیری میکنند باشند. به همین منظور بایستی از روانشناسی بهره بگیریم تا بتوانیم مدلهایی ارائه کنیم که بتوانند به ما حقایق و واقعیتها را بگویند. البته مدلهای مدنظر میبایستی علاوه بر روانشناسی به هنجارها، تأثیر هم سن و سالان و همکاران، فرهنگ، مذهب، تفاوت آدمیان در ذائقه و علایق، روابط، جنسیت، و رفتارهای گذشته نیز توجه کند. علاوه بر این لازم است تا فرضیهها بتوانند به درکی عمیق و واقعی از محیط و مشوقها که از جامعهای به جامعه دیگر متغیر است دست یابند. چرا که حتی در اقتصاد رفتاری مشوقها و انگیزشها مهم هستند.
اقتصاد سنتی و کلاسیک بر تأثیر مشوقهای اقتصادی همانند قیمت و درآمد بر تصمیمگیری انسانها متمرکز است و اقتصاد رفتاری بر فرضیههای مبتنی بر روانشناسی و جامعهشناسی علومی انسانی و نهادیتر استوار است، زیرا مشوقها همیشه بر تصمیمگیری انسانها اثرگذار هستند. اما مسئله اینجاست که مشوقها بهتنهایی نمیتوانند داستان کاملی را درباره پدیده اقتصاد برای ما تعریف کنند.
اگر در مدلهای استاندارد، عوامل رفتاری مورد انکار و بیتوجهی قرار بگیرند، نتایج کار بهخصوص پیشبینیهای صورتگرفته توسط آن مدلها مخدوش و غیرقابلاعتماد خواهند بود. برای مثال گاهی مردم هنگامی که قیمتها بالاتر است بیشتر خرید میکنند، یا هنگامی که بستههای مالی جدیدی به آنها معرفی میشود کمتر کار میکنند. لازم است تا اقتصاددانان سنتی به غنیسازی جعبهابزار کاری خود بپردازند؛ اما با این تفاسیر ما نمیتوانیم نسبت به اهمیت مشوقهای اقتصادی در تصمیمگیریهای مردم بیتوجه باشیم.
اقتصاددانان سنتی فرضشان بر این است که مردم افرادی هستند بسیار محاسبهگر، دانای کل، به دنبال نفع شخصی، و متمرکز به روی حداکثرسازی ثروت و درآمد. درحالیکه اقتصاد رفتاری بهصراحت این نگاه سادهانگارانه را رد میکند.
اقتصاد سنتی به دنبال ارائه پیشنهاد کاملاً تجویزی درباره مدل رفتار انسان است تا با دنبالکردن آن به نتایج مطلوب از پیش تعریف شده برسند مدلهای سنتی هم چنین به ما میگویند که مردم به شکل تقریبی چگونه عمل میکند.
در اقتصاد رفتاری ما به دنبال توضیح اصول انتخابهای مردم هستیم. اینکه انسانها در شرایط خاص چگونه تصمیمگیری میکنند و چگونه عمل میکنند.
اگر رفتار سنتی و کلاسیک را منطقی در نظر بگیریم، آنگاه اقتصاددانان سنتی معتقدند که رفتارهای انسانها علاوه بر منطقیبودن دارای قیدوبندها و محدودیتهای دیگر است. قرارگرفتن در شرایط محدودیتهایی منطقی اغلب در تصمیمگیریها مؤثر هستند. اقتصاددانان رفتاری معتقدند که انسانها در تصمیمگیریهای خود گاه بر اساس تعصبات و گاه بر اساس یادگیری اکتشافی از نتایج اشتباه، عمل میکنند گروهی دیگر معتقدند که عملکردهای اکتشافی مبتنی بر یادگیری و کسب تجربه از نتایج اشتباه، خود میتواند منجر به نتایجی عالی شود، چرا که مردم انسان نرمال و عادی هستند و همچون انسان تصمیمگیری میکنند و عملکردشان مانند دستگاهها و ماشینها نیست.
احساسات نقش بسیار مهمی در تصمیمگیریهای انسانها دارند، و اقتصاددانان رفتاری برای ارائه تئوریهای تصمیمگیری از این فاکتور بسیار مهم بهرههای زیادی بردهاند؛ اما در مدلهای اقتصادی سنتی، مقوله احساسات نادیده انگاشته شده است.
قالب اقتصاددانان رفتاری معتقدند که احساسات همیشه در تصمیمگیریهای هوشمندانه انسانها دخیل هستند. به دیگر بیان آنها معتقدند که احساسات و غریزهها میتوانند نقشی بسیار مهم و مثبت در تصمیمات انسانها ایفا کنند. همینطور علاوه بر احساسات، خاطرات برجایمانده از تجربیات پیشین نیز بر تصمیمات کنونی انسانها اثرگذار هستند. اگرچه نقش احساسات و غرایز در تصمیمگیریها گاه کم و زیاد میشود؛ ولی آنها به صورتی انکارناپذیر بخش مهمی از فرایند تصمیمگیری انسانها هستند (اگرچه اقتصاددانان سنتی چیزی خلاف این را میگویند)
در مقوله اجتناب از باخت و ضرر نیز دیدگاههای کاملاً متمایزی وجود دارد. در اقتصاد سنتی، مردم همیشه به دنبال حداکثرسازی درآمد و ثروت خود هستند. اما اقتصاد رفتاری کشف کرده است که مردم همیشه به دنبال افزایش ثروت و کاهش ریسکهای مالی نیستند. به طور متوسط مردم تمایل دارند که از ضررها و عوامل ضرر ساز اجتناب کنند. آنها حاضرند حتی بخشی از درآمد و ثروت خود را قربانی کنند تا از ضررها و باختها اجتناب کنند تا به از سطحی از ثبات و اطمینان خاطر برسند. این چیزی است که ما آن را " زیان گریزی" مینامیم. انسانها اقداماتی را انجام میدهند که برایشان رضایتبخشتر است و با این که پول برای بسیاری، از اهمیت بالایی برخوردار است، بااینحال مردم تمایل ندارند برای حداکثرسازی ثروت و درآمد هر ریسکی را بپذیرند.
بسیاری از مردم با علاقه و با طیب خاطر بخشی از درآمد خود را اعطا میکند تا هزینه تنبیه انسانهای متخلف و متقلب تأمین شود. در کتاب خوی حیوانی با ترجمه من به این مقوله پرداخته شده است؛ آنها از مهربان بودن با انسانهای خوب و تنبیه انسانهای بد به یک شادمانی میرسند. این بدان معنا نیست که ما بگوییم انسانها حاضرند هر چیزی را قربانی کنند. اما در بررسی فرضیههای اقتصاد سنتی درمییابیم که تمرکز فقط به روی حداکثرسازی درآمد و ثروت است و کنکاش رفتارهای انسانی مورد غفلت واقع شده است.
بهعنوانمثال مبنای تصمیمگیری افراد در اقتصاد سنتی بر اساس سه مقوله انجام میشود؛
اطلاعات کامل
منفعت شخصی کامل
عقلانیت کامل
در خصوص اطلاعات کامل به دنیای خریدوفروش سهام برمیگردیم. در دنیای گسترده اطلاعات، جایی که در هر دقیقه حجم زیادی از دیتا منتشر میشود میدانیم که عملاً اتخاذ تصمیمی با دربرگرفتن اطلاعات کامل و همهجانبه عملاً امکانپذیر نیست.
در خصوص عقلانیت کامل در سطور قبلی گفتیم که ما متأثر از سوگیریهای بسیار، (تا کنون بالای ۱۸۰ سوگیری شناخته شده است) تجارب و حتی عوامل وراثتی گوناگون میباشیم. در مباحث آینده به مطالب اقتصاد عصبی و تاثیرات هورمونها بر نحوه تصمیم گیریها خواهم پرداخت.
اقتصاد رفتاری بیان میکند که اگر ما انسانها منفعتطلب کامل اقتصادی بودیم مفاهیمی مانند خیریه، کمک به مستمندان، صدقه و وجهه منفی آن خودکشی و اعتیاد نمیباست در دنیای واقعی وجود داشته باشد.
فرجام نیک
ثارا سادات میران، پژوهشگر و مدرس اقتصاد رفتاری