بورس‌نیوز(بورس‌خبر)، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
جمعه ۰۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۴
اواخر جنگ هرگز جبهه‌ها خالی نبود

سردار فضلی: فتنه ۸۸ به‌اندازه ۸ سال دفاع مقدس انرژی برد/ عقبه فتنه ۷۸ عناصری از دولت بودند

خبرگزاری تسنیم: سردار فضلی گفت: فتنه ۸۸ فتنه عمیق و بزرگی بود، فتنه‌ای شاید غیرقابل قیاس با فتنه‌های قبلی. این ۸ ماه به‌اندازه ۸ سال دفاع مقدس انرژی برد و عوامل فتنه و افراد بی‌بصیرت مردم شریف ما را به زحمت انداختند.
کد خبر : ۱۳۴۲۱۸

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، سردار علی فضلی فرمانده لشکر المهدی(عج) و لشکر 10 سیدالشهدا(ع) در دوران پرافتخار دفاع مقدس و جانشین سازمان بسیج مستضعفین، در برنامه شناسنامه پیرامون موضوعاتی از جمله دفاع مقدس و فتنه 88 نظرات خود را بیان کرد.

مجری: شنیدم لحظه مجروحیت شما لحظه بسیار سختی بوده است؛ در خصوص این لحظه برای ما صحبت کنید.

فضلی: تعداد جانبازان و نیروهای آرمانی بسیار است و من در مقابل آن‌ها کسی نیستم. روزی من شده که قریب به 30 بار مجروح شوم و یکی از دفعاتی که مجروح شدم، در والفجر4 بود.

مجری: گاهی در خلوت خود نمی‌گویید به جبهه نمی‌رفتید، چه می‌شد؟

فضلی: من هرگز از رفتن به جبهه نادم و پشیمان نیستم و در درجه اول این امر را لطف خداوند می‌دانم، هر بار هم که مجروح شدم، مورد حمایت خانواده خود بودم. در واقع خانواده قبل از ازدواج مرحوم پدر و والده و اخوی و همشیره‌ها و بعد از ازدواج پدرخانم و مرحوم مادرخانم و بستگان خودم و همسرم حامی من بودند.

مجری: چه‌تعداد فرزند دارید؟

فضلی: خداوند 3 اولاد به ما داده است، زینب خانم که قدری هم مریض هم هستند و زهرا و محمدمهدی دو فرزند دیگر بنده هستند.

مجری: محمدمهدی دوست دارد در مسیر شما قرار گیرد؟

فضلی: محمدمهدی بسیجی و حزب‌اللهی است ولیکن مخیر است و من در خانه هم هیچ‌وقت صحبتی از جبهه نمی‌کنم مگر این‌که بچه‌ها خود سؤال بپرسند.

مجری: جزو سربازان امام خمینی(ره) بودید که امام(ره) در سال 42 فرمودند: سربازان من در گهواره‌ها هستند؛ اولین آشنایی شما با حاج آقا روح‌الله چه‌زمانی بود؟

فضلی: روزی ما این بود که از سربازان امام خمینی(ره) باشیم. من شاگرد نجاری بودم و دوستان بسیار انقلابی داشتم، صاحب کار ما مسیحی بود، در این زمان من 15ساله بودم و فردی به‌نام حاج محمد آقا استادکار نجاری بود، وی فردی مجاهد بود که تأثیر بسیاری روی من داشت.

پدر یکی از دوستانم شاطر نانوایی و در نارمک ساکن بودند. من گه‌گاهی به آنها سر می‌زدم. در آنجا بود که عکس امام(ره) را برای اولین بار دیدم. در سال 56 نیز کتابی تحت عنوان نامه‌ای از امام موسوی به‌واسطه دوستان در اختیار من قرار گرفت. این کتاب کمک کرد تا مسیر زندگی‌مان را با شناخت بیشتری انتخاب کنیم. در مسجد جامع نارمک مرحوم آیت‌الله واحدی و حجت‌الاسلام نوری در هر نماز مغرب و عشا برای تهذیب بچه‌ها و تزریق روحیه انقلابی‌گری با بچه‌ها صحبت می‌کردند. در ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب نیز به‌نوعی با رژیم درگیر بودیم اما من در تمام این مراحل از ناحیه خانواده کاملاً مورد حمایت بودم.

مجری: در زمان انقلاب دستگیر نشدید؟

فضلی: نه.

مجری: از کمیته وارد سپاه شدید؟

فضلی: زمانی‌که سپاه انقلاب اسلامی در سال 58 به‌طور رسمی افتتاح شد، ما در مسجد جامع خیابان سمنگان عضو کمیته انقلاب اسلامی بودیم، در حقیقت آن زمان 1500 نفر عضو این کمیته بودند. از بین بچه‌های کمیته 11 نفر را برای عضویت سپاه انتخاب کردند، به من خبر دادند: شما برای سپاه پذیرش شدید.

روز 28 اردیبهشت سال 58 به پادگان امام علی(ره) برای دوره آموزشی 15روزه فراخوان شدیم. در ابتدا جلسه توجیهی برای ما که 450 نفر بودیم، گذاشتند. سازمان‌دهی گروهانی کردند و امیر سامانی هم فرمانده گروهان ما شد، در آسایشگاه تخت طبقه دوم نزدیک شهید مجید حسین‌علی و سردار شهید حاج جعفر جنگروی به بنده رسید.

در زمان ورود من روی تخت لباس گارد را شسته و اتوکرده قرار داده بودند، پوتین‌ها نیز روی تخت قرار داشت. تختی که روزی من شده بود، به نظر می‌آمد که گاردی که از آن استفاده می‌کرده، قدکوتاه بوده است. برای همین لباس قدری به تن ما کوتاه بود و تا 4 ماه هم از این لباس استفاده کردم. پوتینی که روزی من شد نیز کفش‌های میرزا نوروز بود که یکی 46 و دیگری 41 بود و شماره پای من 43 بود.

در این چند ماه با این کیفیت دوره را گذراندم. روز دوازدهم دوره سر کلاس که آموزش دفاع شخصی بود، خبر رسید خرمشهر درگیری شده است. در محوطه مربی تاکتیک، شهید سعید گلاب‌بخش، به‌همراه معاون خود سردار توسی، از بین بچه‌ها افرادی را برای اعزام به مناطق انتخاب می‌کردند.

از بین 450 نفر 50 نفر را باید اعزام می‌کردند، در زمان انتخاب هرچه منتظر ماندم شهید گلاب‌بخش به من نگاه نکرد، نذر 500 صلوات کردم ولیکن تنها نگاهی به من انداخت و اعتنایی نکرد. تعداد نذر صلوات را تا 2500 رساندم تا من نیز انتخاب شدم. رفتن به مأموریت برای مواجهه با گروهک خلق عرب و چهارشنبه سیاه با ذکر صلوات روزی من شد، بنابراین در نهایت با دوستان در روز 9 خرداد ماه سال 58 به خرمشهر رفتیم.

بنده قبل از آغاز جنگ در سومار بودم، در نفت‌شهر قصرشیرین. قبل از آغاز جنگ درگیری‌هایی در منطقه غرب بود، پاسگاه‌های عراقی با پاسگاه‌های ما درگیر بودند و ترورها آغاز شده بود، گلوله‌های توپخانه، مین‌گذاری‌ها و... شروع شده بود، 636 بار قبل از آغاز رسمی جنگ، نقض مرزهای ایران از سوی عراق انجام شده بود.

در سومار به‌کمک پاسگاه‌های ژاندامری که 13 عدد بود و با مهمات اندکی که خود داشتیم و اندکی از ارتش عاریه گرفته بودیم، در آن منطقه خدمت می‌کردیم؛ به‌واسطه تردد در پاسگاه‌ها نیز با مرز آشنا شدیم و برای گشت‌های شناسایی به آن سوی مرز می‌رفتیم، 4-3 روز به آغاز رسمی جنگ احساس شد حادثه بزرگی در راه است، البته تشخیص این‌که جنگی در راه است، برایمان سخت بود اما تحرکات نظامی عراق از حادثه بزرگی حکایت داشت.

ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز یکی از یگان‌های خود را در منطقه سومار مستقر کردند و خود را برای مواجهه با عراق آماده ساخته بودند. این تحرکات گزارش شد ولی اعتنای چندانی به ما نشد، شاید این بی‌اعتنایی از عدم‌باور به ما بود. برادر عبادی که فرماندهی ما را به‌عهده داشتند، قلم روانی داشت که به‌قلم وی شرایط جبهه در 8 ــ 7 صفحه گزارش شد. بنده نیز در آن زمان جانشین ایشان و مسئول عملیات بودم.

مرحوم سردار پروین که در بیت امام مشغول حفاظت بیت امام بودند، هماهنگ کردند و با کمک دوستان نزد امام(ره) رسیدیم و گزارش را تقدیم ایشان و عزیزانی همچون شهید رجائی، شهید بهشتی، حضرت آقا، آقای هاشمی‌رفسنجانی، آقای منتظری و بنی‌صدر کردیم. بلافاصله به گچساران بازگشتیم؛ از گچساران 4 رزمنده دیگر را با خود همراه کردیم.

صبح روز 31 شهریور قصد عبور از جاده دهلران به‌سمت ایلام را داشتیم که آهنگ جنگ نواخته شد. بمباران عراق، هجمه هوایی و... آغاز شد و بمباران جاده اهواز به اندیمشک مشهود بود؛ در زمان بازدید از باند اضطراری بعد از پل نادری، متوجه هواپیمای عراقی شدیم و شروع به تیراندازی کردیم.

بعدازظهر روز 31 شهریور خود را به منطقه سومار رساندیم که متأسفانه سقوط کرده بود بعدها با کمک ژاندارمری، ارتش و... پل هفت‌دهنه به جبهه‌ای بدل شد که در آن زمان در مقابل عراقی‌ها صف‌آرایی می‌کردیم.

مجری: در سی‌امین روز جنگ مطلبی را که بنی‌صدر که حضور شما در جبهه را زیر سؤال برده بود، عنوان کردید؛ در این خصوص صحبت کنید.

فضلی: قبل از این ما از غرب به جنوب آمده بودیم، جبهه دارخوین و مارد بودیم. جاده ماهشهر تنها مسیر خشکی بود که سپاه اسلام از آن تردد می‌کرد؛ در پایگاه منتظران شهادت، گلف، قرارگاه کربلای امروز، قرار بود با دیگران رزمنده‌ها گردانی را تشکیل دهیم و به آبادان برویم و فرمان امام(ره) را محقق کنیم.

در روز 39 جنگ چند اتفاق رخ داد؛ برد توپخانه عراق تا پایگاه منتظران شهادت می‌رسید منتها به‌دلیل عدم وجود دیده‌بان نمی‌توانست نقاط مدنظر را مورد هدف قرار دهد؛ در صدمتری تجمع ما به‌طور دائم گلوله توپ‌های عراقی به زمین می‌آمد؛ شهید حسن باقری، معاون اطلاعات قرارگاه جنوب و شهید داود کریمی، فرمانده عملیات سپاه در استان خوزستان بودند.

شهید باقری سرپرست گروه‌ها را جمع کردند؛ در آن روز از چند شهرستان نیرو آمده بود؛ ما را در جبهه‌های دیگر توزیع نکردند تا جمع شویم و یک گردان بشویم. گروه‌ها آن زمان با تعداد اندک 10نفره یا 20نفره بودند. گروه ما 84 نفر از گچساران بود که در دارخوین بودیم و بر اساس فرمان امام می‌خواستیم به آبادان برویم. شهید کلهر 50 نفر از کرج و غرب استان تهران آورده بود، سردار امیرعلی امیری 50 رزمنده از استان فارس آورده بود؛ 46 رزمنده را شهید بزاززاده از دزفول آورده بود؛ علی قاسمی 16 رزمنده از جزیره خارک به‌همراه داشت.

شهید باقری جلسه تشکیل دادند و خبر سقوط یکی پس از دیگری شهرها داده شد. خرمشهر سقوط کرد، بستان سقوط کرد، هویزه در معرض سقوط است، سوسنگرد سقوط کرده بود؛ حمیدیه و... در معرض سقوط بودند؛ آبادان در محاصره قرار داشت و عراق  تا 10کیلومتری اهواز پیشروی کرده بود. ساعتی بعد خبر رسید آقای بنی‌صدر قصد صحبت با رزمنده‌ها را دارد.

در نمازخانه طبقه دوم همگی مستمع شدیم؛ بخشی از صحبت‌های وی این بود: "برای چه به جبهه آمدید؟ شما دانش نظامی ندارید و آموزش نظامی ندیدید و تجهیزات نظامی هم ندارید و دست و پا گیر ارتش هستید"؛ تمام این حرف‌ها برای طفره رفتن از نان، آب، غذا و تدارکات بود. ایشان از دادن اسلحه و مهمات برای مجاهدت در راه خدا دریغ می‌کرد. فضای جلسه فضایی شکننده و سنگین بود.

در گوشی با دوستان هماهنگ کردیم که زمان خروج بنی‌صدر همدیگر را هل دهیم تا از چند پله زمین بخورد و دست و پایش بشکند، این چنین شد اما ایشان با کمک محافظین از این مکان رفت؛ خبر رسید شهید بهشتی قرار است نماز را اقامه کنند؛ بین دو نماز با رزمنده‌ها صحبت می‌کردند.

شهید بهشتی بین دو نماز ایراد سخن کردند با این مضمون: ای‌کاش می‌شد من هم همانند شما در رکاب امام(ره) سلاح به دست می‌گرفتم و در سنگر مقابل دشمن می‌جنگیدم. چهره روحانی و نورانی ایشان چنان روح قرآنی به جلسه داد که حال و هوای همه حضار تغییر کرد.

گفتند ساعت 2 امام(ره) برای مردم پیام دارد. به ما اطلاع دادند آماده شدن ماشین تا شب طول خواهد کشید چراکه به‌تعداد گردان‌هایی که تشکیل می‌شد ماشین وجود نداشت؛ ساعت 2 بعد از ظهر رادیو پیام امام(ره) را پخش کرد که با این مضمون بود: چنان سیلی به گوش صدام خواهیم زد که دیگر از جایش بلند نشود.

عزیزی به من گفت: نکند اخبار جنگ به امام(ره) نمی‌رسد؟ در حالی که شهرها در حال سقوط است امام(ره) این‌گونه رجز می‌خواند؛ من گفتم: امام از خودشان چیزی نمی‌گویند، امام(ره) تفسیر قرآن می‌کند، بیان روایت می‌کند و چنان ساده بیان می‌کند که همه درک کنند. امام(ره) برای فهم ما تفسیر ساده قرآن را بیان می‌کنند و از خود چیزی نمی‌گوید.

تا ساعت 3 از ماشین خبری نشد؛ آماده شدیم به آبادان برویم؛ حاج داود کریمی، حجت‌الاسلام صادقی، برادر طاهر و من برای هماهنگی به آبادان رفتیم، نزدیک به آبادان جاده ماهشهر زیر آتش دشمن بود، با تمام این شرایط به آبادان رسیدیم؛ فرمانده سپاه آبادان اذعان داشت سه نقطه مقاومت در آبادان وجود دارد که ایستگاه هفت، ایستگاه 12 و ذوالفقاریه بود.

بازدید کوتاهی انجام شد و شب با عزیزان ارتش جلسه‌ای تشکیل شد؛ با سردار شکرریز، فرمانده عملیات ارتش در آبادان، از حضور 2 گردان در آبادان خبر دادند که پشت رودخانه بهمن‌شیر مستقر هستند و اگر عراق به این نقاط برسد مقابله خواهند کرد؛ بعد از جلسه به محل سپاه آمدیم؛ تصمیم حاج داود کریمی بر این شد شب در همان‌جا بمانیم و بعد از اقامه نماز حرکت کنیم. وارد نمازخانه شدیم که صدایی شنیده شد که برادران آبادان سقوط کرد.

جاده ماهشهر به آبادان سقوط کرد؛ عراقی‌ها از 10 کیلومتر بعد از ذوالفقاریه روی رودخانه بهمن‌شیر پلی را احداث کردند و اولین گردان زره‌پوش عراقی‌ها وارد ایران شد، تمام نخلستان‌ها به اشغال عراق در آمده بود، وزیر نفت شهید تندگویان و آقای مهندس یحیوی، خانم دکتر ناهیدی،... به اسارت در آمدند؛ گروهی از مردم و تکاوران نیروی دریایی اسیر شدند.

فرمانده سپاه (حسن بنادری) تصمیم به کمک گرفتند که تمام سپاه 15 نفر شدند و با ما 19 نفر می‌شدند، نبود نفر 20 که بخواهد برود جبهه تا خط را تقویت کند. در دل تاریکی تنها از فارسی صحبت کردن افراد می‌توانستیم به ایرانی بودن نیروها پی ببریم؛ عراقی‌ها مغرور از پیروزی و فتح آبادان بودند اما بچه‌های ما به خداوند متکی بودند.

از خداوند در دل تاریکی خواستم بچه‌هایی که بدون تجهیزات از مرز کشور خود دفاع می‌کنند، پیروز شوند، بعداً با تعدادی از آن‌ها بیشتر آشنا شدیم، شهید اکبر حاجی‌پور (در والفجر4 فرمانده تیپ 1 عمار لشگر 27 محمد رسول الله(ص))، شهید احمد بابایی، شهید ابوالفضل خوش‌رفتار، شهید مجتبی یمین، شهید براتی،...آن شب خدا عنایتی کرد بچه‌ها پل پشت‌سر عراقی‌ها را منهدم کردند، هر عراقی که به آبادان رسیده بود یا به درک واصل شد و یا اسیر شد.

بچه‌ها صبح خط را ترمیم کردند، ما فکر می‌کردیم عراقی‌ها آن طرف بهمن‌شیر مستقر شدند، اسرا را به سپاه آبادان آوردند و همه بلاتکلیف بودیم که تکلیف تانک و نفربر چه می‌شود، گفتیم ما که بلد نیستیم باید خود اسرای عراقی را بیاوریم. قرار شد که ما برای آوردن نیروها به ماهشهر برگردیم، آمدیم دیدیم همه جاده‌های اصلی و فرعی به اشغال عراقی‌ها در آمده است، تصمیم گرفتیم پیاده بیاییم اما همه راه‌ها بسته بود، در نخلستان‌ها چند کیلومتر آمدیم از همه طرف تیر بود.

گروهی از مردم بی‌پناه، زن، مرد، پیر و جوان، به نخلستان‌ها پناه آورده بودند، به هرکدام می‌رسیدیم می‌گفتیم: برگردید در آبادان، هنوز فرمان امام ساری و جاری است و مردی و مردانگی ادامه دارد، آبادان برای شما امن‌تر است و این مردم به‌سمت آبادان برمی‌گشتند؛ آنجا تا 5 مهر 1360 (نزدیک یک سال) در اشغال عراقی‌ها بود.

مجری: شما در جایی گفتید فتنه فقط فتنه 88 نبود بلکه روز چهلم جنگ می‌خواستند فتنه‌ای به وجود آورند و رزمنده‌ها را منحرف سازند.

فضلی: هماهنگ کردند هلی‌کوپتری آمد ما را از ارتفاع خلیج فارس با هلی‌کوپتری به ماهشهر بردند، من وسط راه پیاده شدم و آن برادران با هلی‌کوپتر به اهواز رفتند. سرپرست ما آقایی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، به من به‌عنوان نماینده گردان گفتند این گردان باید به جزیره مینو برود. گفتم: جزیره مینو خبری نیست، چه‌کسی گفته؟ نوه حضرت امام آسید ...، به ایشان چه‌کسی گفته؟ بنی‌صدر. معلوم شد که می‌خواهند این گردان را که در پی تحقق فرمان امام است ابتر بگذارند و می‌خواهند به جزیره مینو بفرستند که عراقی‌ها طی جنگ هیچ‌گاه به آن نرسیدند.

سرپرست فهیم و بصیر گروه‌های اعزامی گفتند: ما به آبادان می‌رویم و هرجا فرمان فرمانده سپاه آبادان باشد می‌رویم، معلوم شد که فتنه در همان روزهای چهلم جنگ هم بود. و اگر هوشمندی نبود فتنه‌های 78، فتنه 73 در قزوین که فتنه عظیمی بود و مسئولینی که اهل بصیرت نبودند حادثه‌ای را درست کردند. بحث استان شدن قزوین که شرحش طولانی است. این مردم شریف قزوین را به‌علت بی‌بصیرتی تعدادی از مسئولین آنجا مواجه کردند با اراده نظام. استان شدن رأی نیاورد مردم را کشیدند در خیابان. البته بعداً استغفار و توبه کردند و نظام هم با این‌ها با رحمت برخورد کرد.

مجری: مقصر اصلی چه‌کسی بود؟

فضلی: آدم‌های مسئول بی‌بصیرت. من لشگر سیدالشهدا بودم که گستره جغرافیای ما تا قزوین بود و تیپ سوم ما مستقر بود. ما با رزمندگان ارتباط داشتیم اما من با بعضی مسئولین که اسم نمی‌برم تماس گرفتم و گفتم: مردم را به آرامش دعوت کنید، شما دعوت کردید بیایند تظاهرات کنند. اما در نهایت از دستشان در رفته بود، اراذل و اوباش آمدند و سوار بر معرکه شدند. حادثه تلخ و دلخراشی که قریب به 186 نقطه قزوین، 55 بانک، تعدادی از فروشگاه‌ها، درخت‌ها و کیوسک‌های مسیر را تخریب کردند.

مجری: به‌عنوان کسی که از اوج جوانی وارد این فضاها شدید و اعراب و دموکرات‌های کردستان، جنگ و حواشی آن، فتنه‌های 73، 78 و 88 را دیدید، کدام فتنه از همه عمیق‌تر بود؟

فضلی: فتنه 88 فتنه عمیق و بزرگی بود، فتنه‌ای شاید غیرقابل‌قیاس با فتنه‌های قبلی، این 8 ماه به‌اندازه 8 سال دفاع مقدس انرژی برد و عوامل فتنه و افراد بی‌بصیرت مردم شریف ما را به زحمت انداختند، و نظام اسلامی را در اوج پیروزی و حضور مردم در صحنه سیاسی انتخابات تفرقه و اخلال ایجاد کردند.

مجری: رهبر معظم انقلاب اشاره‌ای داشتند بر اینکه 88 پایانش ده‌ساله بود، 78، در فتنه 78 که شما فرمانده قرارگاه ثارالله بودید، چه اتفاقی افتاد؟ باید شورای امنیت ملی به شما اجازه ورود بدهند، این را چه‌زمانی اجازه دادند؟ اگر زودتر انجام می‌شد شاید برخی از حوادث اتفاق نمی‌افتاد، چه اتفاقی افتاد؟

فضلی: من جانشین قرارگاه بودم. 78 با مسائل کوی دانشگاه و تعطیلی روزنامه سلام شروع شد و تعدادی از جوانان دانشجو را به کوی کشاندند و  پلیس آن‌ها را برگرداند و متفرق کرد؛ اما ظاهراً سناریویی تنظیم شده بود و فتنه‌ای در کار بود و عقبه این فتنه هم عناصری از مسئولین در شبکه دولت بودند؛ به‌جای این‌که آنها در وزارت کشور جایگاهی نداشته باشند اتاق فکر گذاشته بودند، در فضای مسمومی که ایجاد کردند در واقع  تلاش می‌کردند مردم را به خیابان‌ها بکشانند.

از طرفی به پلیس می‌گفتند برخورد کنند و از طرف دیگر عناصری را به داخل کوی می‌فرستادند و آن‌ها را تحریک می‌کردند، مستند همه این‌ها موجود است و این درگیری را به تخریب تعداد زیادی از اتاق‌های خوابگاه، آتش زدن و بیرون ریختن وسایل آن رساندند و مقصر را پلیس جلوه دادند، درحالی‌که پلیس این‌چنین ظرفیت و اراده‌ای را نداشت؛ آن‌ها سعی می‌کردند آن‌ها را وارد کوی کنند و البته این‌ها هم نباید می‌رفتند، همه کانون فتنه حدود 500 نفر در نقاط مختلف با هم ارتباط داشتند و حتی یک‌جا آمدند به مجموعه شهید مطهری و قصد ورود به کاخ ریاست‌جمهوری را داشتند که این خط‌قرمز ما بود.

به فرمانده سپاه حفاظت ما در کاخ ریاست‌جمهوری دستور داده شد تا به آن عناصر بگویند: "اینجا خط‌قرمز ماست، یا برگردید یا اگر کسی آسیب ببیند، مسئولیت آن با شماست"؛ پس از چند دقیقه آن‌ها از آن‌جا دور شدند. با تعدادی که متصل نبودند و اراذل و اوباش بودند، برخوردی شد و متفرق شدند. معلوم شد که یک کانون فکری و عقبه داشت.

مجری: چند روز بعد به شما اجازه داده شد که وارد شوید؟

فضلی: ما در چنین فرآیندی برای ورود به صحنه امنیتی توالی داریم، مسئولیت ذاتی فرمانده سپاه تهران، دفاع از تهران است اما در مرحله‌ای که عزیزان نیروی انتظامی، شورای تأمین شهر تهران، شورای تأمین استان تهران و شورای امنیت کشور همه تلاششان را به‌کار گیرند، البته از ما هم نیروی بسیجی غیرمسلح می‌توانند درخواست کنند که این توالی انجام شد.

در نهایت شورای امنیت ملی از محضر فرمانده کل قوا درخواست کنند و معظم‌له با ورود نیروهای مسلح و نظامی موافقت کنند؛ که در تهران سپاه و بسیج مسئولیت را به‌عهده دارد که دقیقاً تا شب 23 تیر ماه، شورای امنیت ملی بعد از طی این فرآیند و گذشت درگیری‌هایی در میدان انقلاب، فردوسی، داخل ستاد محل نماز جمعه که به آتش کشیده شد، اجتماعات داخل دانشگاه تهران، از محضر فرمانده کل قوا درخواست کردند و فرمانده قرارگاه ثارالله تهران رسماً وارد شد.

مجری: بعد از آن نامه‌ای که سرداران سپاه نوشتند؟

فضلی: آن را ما قبلش نوشتیم. ما نگران آن صحنه بودیم. عزیزان نیروی انتظامی را به‌شدت تحت‌فشار قرار داده بودند. از یک طرف به فرمانده نیرو فشار می‎آوردند از طرفی به عوامل اجرایی فشار می‌آوردند. نه به آن‌ها مصوبه درست و حسابی می‌دادند و نه پشتیبانی‌شان می‌کردند، بلکه دنبال این بودند که تلفاتی گرفته شود و این دوستان هم خوشبختانه هوشمندی به خرج دادند و تلفاتی تحمیل نشد و توانستند حادثه را مدیریت کنند اما حادثه توسعه پیدا کرد و در اینجا باز به بعضی اماکن به مسجد لولاگر حمله کردند و تخریب کردند و آتش زدند.

مجری: با این پیشینه چطور شد که نیروهای سپاه در 88 غافلگیر شدند؟ شما قبول دارید که غافلگیر شدند؟

فضلی: نه، قبول ندارم، 78 غافلگیری تا حدی بود اما به‌سرعت ماجرا جمع و کنترل شد، فرآیندش برای مصوبات طولانی شد، به‌نظرم باید روز اول دوم نهایی می‌شد و یادم است که سردار صفوی در جلسه شورای امنیت ملی تماسی با هم داشتیم و فرمودند که برادران، اگر 5000 بسیجی به این‌ها کمک کند، مسئله را خود نیرو جمع می‌کند. ما بیش از این حرف‌ها به این برادران کمک کردیم اما ماجرا داشت توسعه پیدا می‌کرد. ما نگران بودیم که توان ما هم صرف این تصمیمات دیرهنگام شود اما وقتی تصمیم گرفته شد، ما هم با آمادگی کامل آمدیم و خداوند هم عنایتی کرد و صحنه را هم کنترل کردیم. اگر رسانه ملی به این مسائل بپردازد، برای مردم خالی از لطف نیست.

در 88 چه‌کسی فکر می‌کرد کسانی‌ که سابقه مسئولیت در رأس قوا را داشتند، در انتخابات بنای فتنه را داشته باشند، اما معلوم شد اینها سناریویی را پیش‌بینی کردند و از فرآیند سوءاستفاده کردند. حالا هر کی به هر کی رأی داده است، رأی مردم محترم است.

مجری: جایی گفتید که یکی از افراد برجسته کشور قصد داشت برای طرفداری از سران فتنه در همان ایام 88 در مرقد مطهر تحصن کند که آن را کنترل کردید، چه‌کسی بود، شخص بالایی بود؟

فضلی: از اسم او بگذریم، اگر قرار باشد اسمی گفته شود، باید اسم خیلی از افراد گفته شود؛ به ایشان که در قم مستقر بودند، پیغام فرستادیم: "توصیه می‌کنیم دست به این اقدام شیطنت‌آمیز نزنید، شما را می‌خواهند به‌عنوان لیدر این امر به حرم نورانی و مطهر امام بیاورند، شما خود را آلوده به این مسائل نکنید و اگر گوش نکردید و آمدید در اینجا خواهران با شما برخورد می‌کنند، چون شأن شما این نیست که برادران بخواهند با شما برخوردی داشته باشند"؛ این پیغام اثر خود را گذاشت و آن‌ها نیامدند، البته یک تعداد اندکی بدون این هماهنگی‌ها آمدند که انفجاری هم در کفشداری حرم امام ایجاد کردند ولی راه به جایی نبردند و این ماجرا با سرعت کنترل شد.

مجری: گفته شد در خانه آن فرد خبرگزاری‌های بسیاری از جاهای مختلف بودند، درست بود؟

فضلی: حتماً همین‌طور است، تردید نکنید، پیکی که ما به ایشان فرستاده بودیم، می‌گفت: اگر این آقا به اخبار داخل کشور گوش می‌کرد، حداقل با اخبار بیگانه‌ها که دائم رصد می‌کند مقایسه‌ای می‌کرد. اما ایشان به‌شدت از رسانه‌های بیگانه تغذیه می‌شود و فرصتی برای گوش کردن به اخبار خودمان ندارد، اعتنایی نمی‌کند؛ اقل آن این است که مقایسه کند.

مجری: چند وقت پیش خواندم در خصوص آقای فرجی‌دانا گفته بودید: از فرماندهان ما در عملیات بیت‌المقدس بودند.

فضلی: درست است؛ آقای فرجی‌دانا در دوران دفاع مقدس مسئول عملیات منطقه 9 سپاه در استان فارس بودند. در عملیات بیت‌المقدس من توفیق خدمت تیپ المهدی را داشتم؛ ما منتصب به استان فارس بودیم، فرجی‌دانا جزو فرماندهان در آن دوران و مقطع بود؛ در مقطع کوتاه وزارت نیز در حوزه راهیان نور به‌خوبی وزارت و دانشگاه آزاد را سامان دادند و حمایت و هدایت کردند. از کار وی به‌نوبه خود تشکر می‌کنم. حق مجلس و نظام جمهوری اسلامی است که روال قانونی طی شود.

مجری: چرا ما بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادیم؟ برخی اعتقاد دارند خاک کشور اشغال بود و باید ادامه می‌یافت، برخی اعتقاد دارند طراحی عملیات بیت‌المقدس به‌گونه‌ای بود که به خاک دشمن نفوذ کنیم. یک مطلب جدید شنیدم از سردار غلام‌پور، که گفتند: ما طراحی عملیات بیت‌المقدس را طوری انجام داده بودیم که ورود کنیم به خاک دفاع مقدس. شما کدام را قبول دارید؟

فضلی: تمام این بزرگواران سروران من هستند، سردار جعفری، سردار صفوی و سردار غلام‌پور سمت فرماندهی داشتند و دارند و پیشکسوت ما در دفاع مقدس هستند؛ دفاع مقدس زوایای مختلفی دارد؛ برخی لیبرال‌ها و کسانی‌ که شبی را هم در جبهه نگذراندند، این ساز را ایجاد کردند که باید بعد از بیت‌المقدس جنگ را خاتمه می‌دادیم. مفهوم این حرف این است که باید سندی از سازمان ملل، سازمان‌های بین‌المللی، سازمان‌های منطقه‌ای و عراقی‌ها تنظیم شود و کشوری درخواستی کند، منهای آتش‌بس. حتی در زمان بنی‌صدر داشتیم زمانی را که ایشان داشت آتش‌بس را می‌پذیرفت که اگر نهیب امام(ره) نبود، این اتفاق افتاده بود. دشمن هروقت شرایط برایش سخت می‌شد درخواست آتش‌بس می‌کرد.

در حالی‌ که در عملیات بیت‌المقدس ما برای تنبیه متجاوز برنامه ریخته بودیم، متجاوزی که هنوز بخش بسیاری از خاک ایران در اشغالش بود، قریب 12000 کیلومتر مربع از خاک کشور ما در اشغال بود، در عملیات بیت المقدس 5700 کیلومتر مربع و در عملیات‌های فتح‌المبین و طریق‌القدس هم بخش دیگری آزاد شدند اما هنوز بخش قابل‌ملاحظه‌ای از خاک کشور در اشغال دشمن بود.

از ما هیچ درخواست آتش‌بس که نه درخواست صلحی هم نشد، سندی نیست که عرضه شود؛ پس گروه‌هایی در آن زمان و حتی پس از جنگ گفتند در عملیات بیت‌المقدس جمهوری اسلامی ایران بود که آتش‌افروزی کرد و جنگ را ادامه داد در حالی‌که ما به تکلیف دفاع مشغول بودیم، وقتی خاک ما در اشغال دشمن است حتی در جایی‌ که به خاک دشمن وارد می‌شویم به‌دلیل تأمین امنیت مردممان است.

مجری: آیا درست است که اواخر جنگ مردم ما بی‌انگیزه شده بودند و جبهه‌ها خالی شده بود؟

فضلی: هرگز، شما در مقاطع مختلف شرایط مختلفی را دارید، مثلاً نزدیک انتخابات طبیعی بود تب و تاب انتخابات می‌توانست روی اعزام‌ها اثر بگذارد و داشت، در مقطع پذیرش قطعنامه در واقع شرایط‌مان به‌گونه‌ای بود که از انتخابات به بعد اعزام‌های‌مان کمتر است.

اما مثلاً لشکر سیدالشهدا(ع) که در آن روز 300 هزار نفر رزمنده دارد وقتی مسئله پذیرش قطعنامه 598 مطرح شد، رزمنده‌های عزیز آمدند و در مقطع پذیرش قطعنامه در لشکر پذیرای 30هزار رزمنده بودیم، مردم به‌دلیل احساس تکلیف در انتخابات شرکت کردند.

آن روز در جبهه هجمه فراوان دشمن آغاز شده، حمله دوباره انجام شده و بخش‌هایی را دوباره به اشغال درآوردند و عملیات مرصاد شده بود. عزیزان ما که عمدتاً در غرب و جنوب غرب مستقر بودند به جنوب آمدند و مواجهه با دشمن و اعزام مجدد شروع شد، در مقطع قطعنامه که دو فرزند آقای هاشمی رفسنجانی از رزمندگان بسیجی لشکر سیدالشهدا هستند و خیلی از افراد دیگر که آقازاده‌های‌شان در یگان‌ها حضور داشتند، جزو یگان‌ها بودند. این حکایت از این داشت که همه و رزمنده‌ها احساس تکلیف می‌کردند. به همین دلیل بود که ما توانستیم پیشروی را متوقف کنیم و دشمن را با دادن تلفات سنگینی دوباره به عقب برگردانیم، لذا مقطع و شرایط و فراز و نشیب‌های آن را باید درنظر گرفت و نمی‌توان کلی بیان کرد.

مجری: در پذیرش قطعنامه 598 چه‌سهمی را فرماندهان و چه‌سهمی را سیاسیون داشتند؟

فضلی: هر دو را باید با هم دید، من از جانب فرماندهان یگان‌های عمل‌کننده شهادت می‌دهم، چون جزئی از این بزرگوارها بودم، اراده این فرماندهان در خدمت امام(ره) بود؛ اصلاً ما برای نجنگیدن هرگز پیشنهادی را ندادیم، اگر درخواستی شده است، در هیئت رئیسه نیروهای مسلح و سپاه و... بود و شاید بتوان گفت بی‌تأثیر نبوده است.

من در آن بخش ورود پیدا نمی‌کنم ولیکن رزمنده‌ها خواستار قطع جنگ یا پذیرش قطعنامه نبودند؛ استراتژی امام(ره) را این‌گونه تفسیر کرده بودیم که طبق فرمایش امام(ره) از باب ادای دین و وظیفه و تکلیف به جبهه آمدیم؛ این مطلب همواره آویزه گوش رزمنده‌ها بود، اساساً به‌دنبال این‌که جنگ را متوقف کنیم یا شرایط پذیرش قطعنامه به امام(ره) تحمیل شود، نبودیم.

اراده رزمنده‌ها این است که به وظیفه خود عمل کنند؛ رزمنده‌ها به جبهه برای مقابله با پیشروی دشمن آمدند؛ در هیئت دولت آقای میرحسین موسوی نخست‌وزیر بود، هیئت دولت جلسه‌ای برگزار کرد و جلسه بی‌روحی با هم داشتیم. براداران ما از فضای حاکم ناراحت بودند و دغدغه‌هایی وجود داشت.

مجری: یعنی دولت آن‌طور که باید حمایت نمی‌کرد؟

فضلی: نکردند، من پا نداده این چیزها را بگویم. با پذیرش قطعنامه، گروهی از عزیزان از صنایع دفاع اعزام شدند، 5 هزار عزیز از وزارت دفاع خواستند اعزام شوند و با آگاهی از عدم امکان تأمین تجهیزات خود مجهز قصد اعزام دارند؛ هزار چادر، 2500 اسلحه ژ3، 800 آرپی‌جی‌هفت، 100 دستگاه بی‌سیم و...از جمله امکاناتشان بود. فرماندهان گروهان‌ها نیز پول برای رسیدگی در اختیار افراد قرار داده بود.

مجری: بعد از پذیرش قطعنامه؟

فضلی: دقیقاً در مقطع پذیرش قطعنامه و همزمان با مرصاد و بعد از مرصاد. قریب نیمی از این‌ها رزمندگان خوشنام بودند که من می‌شناختم. این اتفاق در زمان پذیرش قطعنامه است که هم‌زمان با مرصاد و بعد از آن می‌شود. نیمی از این افراد از رزمندگان خوش‌نام در دفاع مقدس بودند.

با شرایط متعددی مواجه شدیم از جمله با تجهیزات تازه‌رسیده‌ای که نمی‌دانستیم چرا تاکنون در اختیار رزمنده‌ها قرار نگرفته بود. این تجهیزات همه نو بود، چرا پس نباید این‌ها را به ما می‌دادند؟ چرا این امکانات نباید در اختیار رزمندگان قرار می‌گرفت؟ چرا باید برای تجهیزات و پشتیبانی شرمنده رزمندگان می‌شدیم. آن‌گاه که امام(ره) قطعنامه را پذیرفت دل همه شکسته بود؛ در جلسه فرماندهان همگی نسبت به فضایی که امام(ره) را به جایی رساندند تا قطعنامه را بپذیرد، معترض بودیم. در آن جلسه چند نفر از هیئت دولت بودند و جلسه، جلسه‌ای حمایتی نبود.

چه‌انتظاری از افرادی دارید که تا زمان قطعنامه از دادن امکانات به رزمنده‌ها خودداری می‌کردند؟ آرمان ما آرمان امام(ره) بود؛ اگر جنگ 20 سال هم به طول می‌انجامید ما ایستاده بودیم؛ با آرمان امام(ره) در 8 سال مقاومت کردیم؛ این بی‌معرفتی است که کسی بخواهد کوچک‌ترین انگی به فرماندهان جنگ بزند. این افراد برای خدا آمده بودند؛ چیزی بالاتر از جان نداشتند، آیا کسی که برای اسلام و امام(ره) آمده است می‌آید مانع بگذارد؟

مجری: در سال‌های بعد از جنگ با حاج محمد کوثری بازداشت شدید؟

فضلی: آقا، این موارد را رها کنید.

مجری: نه! شما هم بازداشت شدید؟

فضلی: حاج محمد آقا نور چشم ما است؛ فرمانده لشکر محمد رسول‌الله(ص) بودند که من مرید ایشان هستم. در رکاب امام(ره) از هیچ فداکاری دریغ نکردند؛ توضیحات وی هرچه بوده همان است. زمانی اجازه پادگانی را کنار حاج محمد آقا در کرج برای مرکز آموزش گرفته بودم.

زمانی ما را به سازمان قضایی احضار کردند. در این زمان من در تهران نبودم و به حاج محمد آقا پیغام دادم: شما هم نروید چراکه به نظر می‌رسید سناریویی است برای شکستن قبح رزمنده‌ها. ما خلاف دستور و تدبیر عمل نکردیم که برای توضیحات برویم؛ حاج محمد آقا رفت و وی را چند ساعتی نگاه داشتند.

من به جانشین حضرت امام(ره) در دفاع مقدس رجوع کردم، وی نسبت به برخورد قضایی واکنش نشان داد؛ با هماهنگی جانشین امام(ره) آن پادگان در اختیار ما قرار گرفته بود؛ آقای هاشمی جانشین امام در دفاع مقدس بودند و من به ایشان رجوع کردم، با هماهنگی ایشان هم ما پادگان را گرفته بودیم. من به ایشان گفتم که پادگانی که با اجازه شما برای تربیت کادر آموزش گرفته بودیم، حالا دارد این‌گونه با احکام قضایی رفتار می‌شود و برادر کوثری را هم بازداشت کردند. ایشان به‌شدت برافروخته شدند، با بخش قضایی برخورد تندی داشتند و گفتند: چرا با رزمنده‌ها این‌گونه رفتار می‌شود؟ هنوز عرق این بچه‌ها خشک نشده است. بعد هم  مرکز آموزش در آن پادگان ادامه یافت.

در جایی هیئتی از ستادکل نیروهای مسلح برای بازرسی آمده بودند که شهید صیاد شیرازی در این هیئت بازرسی بود، جمع‌بندی ایشان بر این بود که بهتر است سپاه این پادگان را تخلیه کند؛ زمانی‌که فرمان مولای ما رسید، بوالله لحظه‌ای درنگ نشد، فرمان تخلیه ابلاغ شد؛ پادگان شهید همت را به وزارت محترم کشاورزی تحویل دادیم.

مجری: در فهرست تحریم اروپا در 23 فروردین سال 90 و تحریم آمریکا در 18 فروردین سال 91 قرار گرفتید و اتهام شما نقض حقوق بشر و عدم آزادی بیان است؛ نظر شما چیست؟

فضلی: اگر این سخنان را نگویند، امورات آن‌ها نمی‌گذرد، بالاخره دشمن اهل دشمنی است، مردم هشیار هستند و سربازان خود را به‌خوبی می‌شناسند، من نوکر مردم هستم.

مجری: اگر مسئول سیاست خارجه جمهوری اسلامی ایران بودید، برای مسئله تحریم اولین اولویت شما چه بود؟

فضلی: معتقدم در نظام جمهوری اسلامی که خیرات و برکات بسیاری از آن دیدیم، باید دست بر زانوی خود بگذاریم و با اتکا به مردم کشور و جوانان از تحریم عبور کنیم، اگر مطیع امر مولا باشیم، حتماً اتفاقات مبارکی را در آینده شاهد خواهیم بود؛ با توکل به خدا و تکیه بر اراده خود و مردم یقین بدانید فتح در انتظار مسلمانان خواهد بود.

مجری: بسیاری بسیج را متهم می‌کنند که در جریانات انتخابات و مسائل سیاسی دخالت می‌کنند، نظر شما چیست؟

فضلی: فرمانده بسیج فرمانده کل قوا است، فرمانده کل قوا از ما چنین امری را نخواستند که در امر سیاسی ورود پیدا کنیم و در انتخابات دخالت کنیم، البته تکلیف روشنگری داریم، روشن‌گری جزو وظایف ذاتی بسیجیان است.

من شهادت می‌دهم و قسم می‌خورم که سردار نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، که منصوب مقام معظم رهبری است، در روز سالگرد رحلت حضرت امام(ره) و در حرم امام(ره) در جلسه‌ای با حضور سردار کاظمینی و جمعی دیگر از فرماندهان با تلاش بسیار سردار کاظمینی از سردار نقدی خواستند که بگویند به چه‌کسی رأی می‌دهند، سردار نقدی گفت: من فعل حرام انجام دهم؟ مگر مولای ما نگفتند در این موضوع ورود پیدا نکنید، چه فرقی دارد شراب خوردن و این فعل حرام را انجام دادن.

سردار نقدی حتی در جمع کوچک و صمیمی و چندنفره ما در قرارگاه شهید فهمیده در حرم امام(ره) نیز عنوان نکرد به چه کسی رأی خواهد داد؛ این امر در سایه اطاعت امام از سوی وی است که در عرصه سیاسی ورود پیدا نکرد. اگر بسیج به این عرصه وارد می‌شد، قطعاً اتفاقات دیگری رخ می‌داد، کسانی‌که این شبهات را ایجاد می‌کنند به خدا پناه ببرند، تا زمانی‌که یقین ندارید به برادر دینی خود تهمت نزنید.

من تا بعد از انتخابات هم از رأی سردار نقدی باخبر نشدم، چراکه او فرد بصیر و مسلط به تمام امور بصیرتی و سیاسی و اعتقادی است. وی رعایت تقوا کرد. چگونه می‌شود رأس بسیج این‌گونه باشد و افراد درباره او چنین سخنانی بگویند؟ باید دعاگوی هم باشیم؛ ما همه محتاج به دعای هم هستیم. چرا در این جنگ نرم و هجمه سنگین فرهنگی که امروز در کمین ما است، در حق یکدیگر دعا نکنیم تا منزه شویم؟

سردار نقدی تمام انرژی خود را برای مبارزه با جنگ نرم به کار می‌گیرد و کنار وی سپاه و نیروهای مسلح نیز همراهی می‌کنند. سردار جعفری، سردار فیروزآبادی و همه بزرگان در حمایت بسیج فعالیت می‌کنند. به ما اجازه ورود به مسائل سیاسی داده نشده است ولیکن روشنگری را انجام دادیم و این روشنگری برای ما تکلیف است.

مجری: در حوزه بسیج در تمام امور از جمله سخنان، رفتارها و... باید دقت شود.

فضلی: البته چنین است. این‌گونه نیست که به افراد دیکته شود به چه‌کسی رأی دهند. افراد دارای بصیرت، آگاهی و اهل فکر و اندیشه و مطالعه هستند؛ چنین بستری برای افراد طی سال‌ها برای تشکیل جلسات و گفت‌وگو فراهم شده است و شأن ما اقتضا نمی‌کند به افراد دیکته کنیم به چه‌کسی رأی دهند.

اگر بسیج بخواهد اعلام کند به چه‌کسی رأی دهید تردید نکنید آن فرد رأی خواهد آورد ولیکن ما مطیع فرمان مولای خود هستیم؛ 18 فروردین تمام فرماندهان نیروهای مسلح محضر مقام معظم رهبری رسیدند؛ ایشان در جلسه مقرر کردند: مراقب باشید درگیر مسائل سیاسی نشوید و این به‌معنای درک نکردن مسائل سیاسی نیست، بلکه منظور ورود پیدا نکردن به عرصه سیاسی بود؛ تمام فرماندهان از این فرمان اطاعت کردند.

اشتراک گذاری :
ارسال نظر
خبرنامه
برای دریافت خبرنامه بورس نیوز ایمیل خود را وارد نمایید: